روان تحلیل / مطالب / روانشناسی تحلیلی یونگ / یونگ بلاگ

کارل یونگ: رابطه پر دردسر با فروید و نازی‌ها

1398/11/06

چکیده
یونگ همچنین بر این باور بود که محتوای ناهشیار محدود به موارد سرکوب شده نیست. در عوض ناخودآگاه به زندگی فرد می‌پردازد. یک فرد از لایه‌های متفاوتی ساخته شده است. جنبه خودآگاه، شامل تمام روان تنی است که بدن و زندگی ذهنی شناختی را در بر می‌گیرد. در لایه زیرین خودآگاه، ناخودآگاه شخصی قرار دارد که موادی از زندگی شخص را تدارک می‌بیند و فراهم می‌کند. در بخش زیرین این لایه، ناخودآگاه جمعی قرار دارد که به ما به ارث رسیده است. یونگ باور داشت که او شواهد عینی و آشکاری از این میراث رایج در مطالعات مربوط به افراد اسکیزوفرنیک در دست دارد، افرادی که ظاهراً درباره تصاویر و نمادهایی صحبت می‌کردند که در مطالعات، گفت و گو و کلام و فرهنگشان وجود نداشته است.

 

کارل یونگ: رابطه پر دردسر با فروید و نازی‌ها




 

ترجمه شده از مقاله‌ای نوشته مارک ورنون
مترجم: شیما باقری
(دانش آموخته دوره تربیت مدرس و تحلیلگر یونگی در روان تحلیل) 
 
 
 
رابطه یونگ با فروید از آغاز متزلزل بود. انها در سال 1906 برای اولین بار با هم تماس داشتند هنگامی که یونگ درباره آزمون‌های تداعی کلمات خود به فروید نامه نوشت با وقوف به اینکه که آنها مدرکی برای تئوری سرکوب فروید فراهم می‌سازد. فروید بلافاصله و با اشتیاق جواب نامه او را داد. اما یونگ مردد بود و چندین ماه طول کشید که دوباره برای فروید نامه بنویسد.
 
آن‌ها همدیگر را یک سال بعد ملاقات کردند و درنگاه اول یک رابطه دوستی بود. آن‌ها به مدت 13 ساعت بی وقفه باهم صحبت کردند. فروید یونگ را "شایسته‌ترین یاوری که تا کنون به من پیوسته است" نامید و درباره این که چگونه یونگ می‌تواند برای روانکاوی خوب باشد صحبت کردند زیرا او یک دانشمند محترم و پروتستان مذهب بود. اظهار نظری مبهم که به مدت سه دهه تا زمان به قدرت رسیدن نازی‌ها فکر یونگ را به خود مشغول داشته بود.

در این زمان تنش‌های متفاوتی بین آن‌ها آشکار شد. درخواستی از سمت یونگ، یکی از محورهای مشکلات را برجسته کرد، او نوشت: "اجازه بده از رابطه دوستی با تو نه به عنوان دو فرد برابر و همپایه بلکه به عنوان رابطه پدر و پسری لذت ببرم". بنیان گذار موقعیت اودیپی که در آن فحوای قتل گونه که از قرار معلوم بین پدر و پسر وجود دارد، به صدا در آمد. فروید یونگ را به عنوان "پسر و وارثش" خویش را برای یونگ برگزید،اما همچنین یک سری وقایع عصبی را تجربه نمود که این ترس فروید را آشکار می‌کردند که یونگ تهدیدی محسوب شود.

یکی ازین اتفاقات هنگامی بود که باهم درسال 1909 به آمریکا سفر کردند. گفتگو به موضوع خبرپیدا شدن اجساد مومیایی شده موجود در باتلاق معطوف شد که باعث شد فروید یونگ را متهم به این کند که خواستار مرگ وی است. سپس بیهوش شد و غش کرد. زیگموند شکاکی به تمام معنا بود. پدیده‌های اسرارآمیز در نظر او جریانی مبهم بودند. اما در حین اینکه انها در حال صحبت بودند، یونگ حس کرد که دیافراگمش به شدت داغ شده است.

ناگهان قفسه کتابی در اتاق با صدای بلندی ترک خورد و هر دو بالا پریدند. یونگ به حالت تلافی جویانه گفت " دیدی، این مثالی از به اصطلاح پدیده بیرونی سازی کاتالیزوری بود " که اشاره به تئوری او داشت مبنی بر اینکه امور غیر طبیعی می‌توانند فرافکنی‌های نزاع درونی باشند. فروید با پرخاش گفت " چرنده! " یونگ پیش‌تر پیش بینی کرده بود که ترک دیگری هم خواهد بود که پیش بینی‌اش درست بود.
 
 
 
 
 
در کل، از همان ابتدا، یونگ از این فکر که فروید اقتدار شخصی خود را بالاتر از جست‌جوی حقیقت قرار داده بود غافلگیر شد. و در پشت این جریانات اختلافات نظریه‌ای عمیقی بین این دو وجود داشت. یونگ فروید را بیش از حد تقلیل‌گرا می‌دانست. او نمی‌توانست این موضوع را بپذیرد که سائق و یا غریزه اصلی در زندگی انسان "غریزه جنسی" است. در عوض، او لیبیدو را به طور گسترده‌تری به عنوان انرژی روانی و یا نیروی زندگی تعریف کرد که تمایلات جنسی تنها یکی از نمودهای آن است.

بر اساس عقده اودیپ یونگ به این باور رسد که علاقه و پیوند بین کودک با مادرش بر بر مبنای شور نهان زنای با محارم نبود بلکه ریشه در این حقیقت داشت که اولین فراهم کننده عشق و توجه برای کودک مادرش است. یونگ نظریه دلبستگی بالبی را پیش بینی کرده بود که متعاقباً به طور گسترده‌ای تأیید شد. یونگ همچنین بر این باور بود که محتوای ناهشیار محدود به موارد سرکوب شده نیست. در عوض ناخودآگاه به زندگی فرد می‌پردازد. یک فرد از لایه‌های متفاوتی ساخته شده است. جنبه خودآگاه، شامل تمام روان‌تنی است که بدن و زندگی ذهنی شناختی را در بر می‌گیرد. در لایه زیرین خودآگاه، ناخودآگاه شخصی قرار دارد که موادی از زندگی شخص را تدارک می‌بیند و فراهم می‌کند.

 
در بخش زیرین این لایه، ناخودآگاه جمعی قرار دارد که به ما به ارث رسیده است. یونگ باور داشت که او شواهد عینی و آشکاری از این میراث رایج در مطالعات مربوط به افراد اسکیزوفرنیک در دست دارد، افرادی که ظاهراً درباره تصاویر و نمادهایی صحبت می‌کردند که در مطالعات، گفت‌وگو و کلام و فرهنگشان وجود نداشته است.این یک گزاره بحث برانگیز است که به آن برخواهیم گشت. درحال حاضر شایان ذکر است که دوباره یونگ نظریه‌های پس از فروید را پیش بینی می‌کند، این بار درباره ماهیت ناخودآگاه است.


دیوید بروکس درکتاب اخیرش، حیوان اجتماعی، مشاهده کرد که علوم قرن 21 نشان می‌دهند که چگونه بخش‌های ناهشیار ذهن "غارهای تاریکی از فشارهای سرکوب شده جنسی نیستند". یونگ صراحتاً 100 سال پیش آن را نوشت، و دانشمندان علوم اعصاب، روانشناس‌ها و اقتصاددان‌ها امروزی ممکن است بخش‌هایی از یونگ را بخوانند که بسیار مطرح باشد. در نظرفروید، یونگ صاحب معلوماتی عذاب آور بود و تا سال 1913 دوستی انها رو به پایان بود. ولی با این حال یونگ احترامش را نسبت به فروید حفظ کرد و هنگامی که سوگنامه فروید را در 1939 می‌نوشت او را فردی خطاب کرد که در اثارش تقریباً به همه حوزه‌های حیات عقلانی پرداخته است. بهرحال، خیانتی که فروید حس می‌کرد مسلماً روابط بین دو مکتب فکری روان شناسی را تا به امروز بر هم زده است.  من اخیراً صحبتی با یک تحلیل گر فرویدی داشتم که بدون رودروایسی یونگ را مردی زن ‌باره  و نازی خطاب کرد. 
 
 
 
 
دیرد بر (نویسنده آمریکایی) در کتابش در خصوص بیوگرافی یونگ به دقت مدرک این اتهام را بررسی می‌کند، و با نگاهی به گذشته می‌توان یونگ را متهم کرد که طی دهه 1930 مرتکب اشتباهاتی شده است.. با این حال، اقدامات دیگری که او به خوبی اتخاذ کرد شهرت او را نجات داد. این اتهام که وی همسفر یک نازی بود از شواهدی نظیر مقاله‌ای که سال 1918 نوشته بود، سرچشمه می‌گرفت. یونگ برای به تصویر کشیدن انواع عناصر موروثی ضمیر ناخودآگاه جمعی میان روان شناسان یهودی و آلمانی تمایز قائل شد. هنگامیکه آریایی‌ها مقالات دهه سی را مجدد خواندند، خارج از هر گونه تناسبی آن را تحریف کردند. علاوه بر این، از بیان اظهار نظر دیگر خودداری نمودند، اینکه روان شناسان آلمانی گرایش‌های "بربر گونه" داشتند که بازتاب افکار یونگ در مورد جنگ 18-1914 بود. همچنین نکته اصلی او را از دست دادند که ضمیر ناخودآگاه باید بسیار جدی گرفته شود. این می‌تواند باعث مرگ میلیون‌ها آدم شود.

یونگ همچنین متهم به تبعیت از مقامات نازی شد، به خصوص از ماتیاس گورینگ، مردی که به عنوان رهبر روان درمانی سازمان یافته در آلمان منصوب گردید، به ویژه چون پسر عموی هرمان گورینگ بود. در واقع، ماتیاس بدون اطلاع یونگ، نام وی را در بیانیه‌های طرفدار نازی قرار داد. یونگ خشمگین شد، به خصوص چون در واقع برای باز نگاه داشتن در روان درمانی آلمان به روی یهودیان مبارزه می‌کرد. و این همه چیز نبود. 
 
بئر نشان می‌دهد که یونگ در دو نقشه برکنار کردن هیتلر نقش داشت، چون در جایگاه پزشک برجسته‌ای رهبر نازیان (آدولف هیتلر) را دیوانه خواند. اما هر دو به هیچ نتیجه‌ای نرسیدند.همچنین آشکار شده است که یونگ به عنوان جاسوس اُ اس اس (سازمان سیای اسبق) فعالیت می‌کرد. او "مأمور 488" نامیده می‌شد و دستیارش آلن. وی دالس، بعداً اظهار داشت:" هیچ کس احتمالاً هرگز نمی‌داند که پرفسور یونگ چقدر به  متحدین در طول جنگ کمک کرده است".

 
 
 

بعد از جنگ، خاخام لئو باک، بازمانده اردوگاه کار اجباری ترزینشتات، با دوستش رو در رو شد که با نازی‌ها ارتباط داشت. یونگ شکست را پذیرفت، هرچند شاید هم فرصتی برای گفتن داستان کامل‌تر داشت. او و باک به طور کامل با هم آشتی کردند. پنجاه سال پس از مرگ یونگ، وقت آن است که به اتهامات نازی بودن وی خاتمه داده شود.

 
 
 

نظرات 
    برای ثبت نظر باید عضو باشید. اینجا ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد سامانه شوید.