روان تحلیل / مطالب / فیلم

یک روش خطرناک

1397/12/25

چکیده
«زیگموند فروید» و «کارل گوستا یونگ» 2 تن از روانشناسان بزرگ تاریخ بودند که نظریات آن‌ها باعث تحول در علم روانشناسی شد. البته اختلافات این 2 چنان زیاد بود که بعضاً کار به دعوا و مشاجره بین این دو نفر می‌انجامید! اما بااین‌حال هردوی این افراد توانستند با شرح و تحلیل نظریاتشان در ارتباط با روان‌درمانی، گامی بلند در جهت تشخیص و درمان بیماری‌های روانی داشته باشند که در ادامه به‌اختصار تا حدی که اطلاعات اندکم اجازه دهد، آن‌ها را ذکر خواهم کرد.

 

تحلیل روانشناختی فیلم "یک روش خطرناک"



 

«زیگموند فروید» و «کارل گوستا یونگ» 2 تن از روانشناسان بزرگ تاریخ بودند که نظریات آن‌ها باعث تحول در علم روانشناسی شد. البته اختلافات این 2 چنان زیاد بود که بعضاً کار به دعوا و مشاجره بین این دو نفر می‌انجامید! اما بااین‌حال هردوی این افراد توانستند با شرح و تحلیل نظریاتشان در ارتباط با روان‌درمانی، گامی بلند در جهت تشخیص و درمان بیماری‌های روانی داشته باشند که در ادامه به‌اختصار تا حدی که اطلاعات اندکم اجازه دهد، آن‌ها را ذکر خواهم کرد.

 

 

«زیگموند فروید» عصب‌شناسی اتریشی بود که او را پایه‌گذار علم روان‌کاوی می‌دانند. «فروید» نظریات بسیاری در ارتباط باریشه اختلافات ذهنی ارائه داد اما مهم‌ترین آن‌ها که نام او را بر سر زبان‌ها انداخت، نظریه وی در ارتباط با رابطه جنسی و اختلالات روانی در این زمینه بود. «فروید» عقیده داشت که ریشه تمام مشکلات روانی انسان‌ها در اختلالات جنسی آن‌ها وجود دارد بطوریکه که اگر هر فردی ازلحاظ روانی مریض تشخیص داده شد، می‌بایستی علت را در روابط یا مشکلات جنسی او جستجو کرد! درواقع منظور «فروید» از منتشر کردن چنین نظری‌هایی این بوده که انسان‌ها اگر مشکلات جنسی نداشته باشند می‌توانند به موفقیت‌هایی ماورای آنچه تصور می‌کنند دست پیدا کنند؛ اما در طرف مقابل «کارل یونگ» اعتقاد داشت که نمی‌توان تمام مشکلات بشر را به‌حساب اختلالات جنسی آن‌ها گذاشت. او  اگرچه با نظریه «فروید» که عنوان می‌کرد بیماری "وسواس فکری" به اختلالات جنسی مرتبط می‌شود تا حدودی موافق بود، اما قبول اینکه بسیاری از بیماری‌های روانی دیگر نظیر "اسکیزوفرنی" نیز تحت تأثیر همین عامل قرار دارد، برای او کار چندان آسانی نبود. «یونگ» اگرچه شاگردِ «فروید» به‌حساب می‌آمد اما با چالش کشیدن روش استادش، کاری کرد که استادش هم از او دلخور شود و این دلخوری حتی تا آخر عمر این دو نیز پابرجا باقی ماند!



« یک روش خطرناک » نیز بر اساس سرگذشت واقعی این 2 بزرگ دنیای روانشناسی ساخته‌شده و به اتفاقات سال 1904 اشاره دارد. در این سال کارل یونگ (مایکل فاسبندر) با یک بیمار روسی مبتلابه هیستری به نام سابینا اسپیلرین (کیرا نایتلی) آشنا می‌شود که ازلحاظ روانی دچار مشکلات فراوانی است. سابینا در رفتار و حرکاتش تعادلی ندارد و حرکت‌های مداوم بدن و نگاه‌های نگرانش حاکی از آن است که وی ازلحاظ ذهنی به‌شدت آشفته است. یونگ با استفاده از روش «گفتاردرمانی» سعی می‌کند تا ذهن پریشان سابینا را آرام کند تا زمینه را برای بازگو کردن اتفاقاتی که منجر به ایجاد مشکلات در ذهن او شده را باز کند. پس از مدتی تلاش، یونگ سرانجام موفق می‌شود تا با استفاده از روش " گفتاردرمانی "، به گذشته تکان‌دهنده سابینا پی ببرد. سابینا درگذشته توسط پدرش مورد آزار و اذیت قرارگرفته بود و به همین جهت اکنون تعادل عصبی ندارد. این مسئله باعث می‌شود تا یونگ سراغ استاد علم روانشناسی یعنی زیگموند فروید (ویگو مورتنسن) را بگیرد و از او درباره نظریه‌اش مبنی بر رابطه بین مشکلات جنسی و آشفتگی ذهنی اطلاعات کسب کند؛ اما این کسب اطلاعات در ادامه تبدیل به اختلاف‌نظر بین این دو می‌شود و...


 

« یک روش خطرناک » را «دیوید کراننبرگ» کارگردانی کرده. «کرانبرگ» فیلم‌سازی است که بیشتر ساخته‌هایش در ارتباط با دنیای روانشناسی بوده و علاقه عجیبی هم به فعالیت در این سبک دارد. او با فیلم «تاریخچه خشونت» به رفتارهای خشن انسان‌ها و دلیل بروز آن پرداخت، در «تصادف» به پردازش پیچیده مغر در ارتباط با جنس مخالف گریزی زد و در «مگس» هم‌داستان دانشمندی را به تصویر کشید که زندگی‌اش به‌واسطه ارتباط با یک مگس دستخوش تغییراتی می‌شد. این فیلم‌ها به‌خوبی به ما نشان می‌دهد که «کراننبرگ «علاقه وافری به ساخت فیلم‌های روانشناسان دارد، اما مسئله ایی که کمتر انتظار می‌رفت این بود که او بخواهد فیلمی در ارتباط با 2 روانشناس بزرگ قرن بیستم که دنیای این علم را متحول کردند بسازد.

 

 

«کراننبرگ» در « یک روش خطرناک » بیش از آنکه سعی کند اختلافات این 2 روانشناس را تجزیه‌وتحلیل کند و یا حتی نظریه‌های آن‌ها را به چالش بکشد، سعی کرده به زندگی شخصی یونگ و رابطه‌اش با سابینا بپردازد. البته به نظرم هیجان‌انگیزترین بخش داستان که می‌توانست در سینما به موفقیت دست پیدا کند همین رابطه بین سابینا و یونگ بود! در مورد رابطهٔ این 2 باید عرض کنم که در اصل سابینا بیمارِ یونگ به‌حساب می‌آمد اما رفته‌رفته رابطه این 2 عمیق‌تر شد به شکلی که گفته می‌شود این 2 سال‌ها با یکدیگر رابط‌هایی مخفی و سرشار از احساسات داشتند. این یونگ بود که سابینا را مجاب کرد بعد از اتمام دوره درمانی پیچیده‌اش، تحصیل در رشته روانشناسی را آغاز کند و سرانجام هم این خانم به یکی از بهترین روانشناسان زمان خود تبدیل شد. البته گفته می‌شود که سابینا حتی در زمان بهبودی‌اش نیز دست از نظریه‌های جنسی‌اش برنداشت و حتی دراین‌باره نظری‌هایی را تحت عنوان " تمایلات جنسی " منتشر کرد که موردتوجه هم قرار گرفت! اما «کراننبرگ» در « یک روش خطرناک » نخواسته با این شدت به این داستان نگاه کند. او اگرچه یونگ را فردی نه‌چندان قوی در ارتباط با تمایلات جنسی نشان داده، اما نخواسته که قهرمانش در حد یک آدم هوس‌باز تنزل پیدا کند. «کراننبرگ» بیشتر تمایل داشته تا به رابطه ویژه بین یونگ و سابینا فارغ از مسائل احساسی، رنگ و رویی حرفه اییی ببخشد و می‌توان گفت تا حدودی هم در آ ین راه موفق شده، اما پرداخت ضعیف شخصیت سابینا و تغییرات ناگهانی خلق‌وخوی او عاملی است که تمرکز تماشاگر را از بین می‌برد و هرچه که «کراننبرگ» کاشته را پنبه می‌کند. سابینا در اوایل فیلم به‌شدت متشنج است و حرکات عجیبی از خود به نمایش می‌گذارد اما در اواسط فیلم با کمترین توضیح ممکن حالش خوب می‌شود و مسیر روایت فیلم تغییر می‌کند. ای‌کاش «کراننبرگ» در توضیح رابطه میان یونگ و سابینا حوصله بیشتری به خرج می‌داد تا تغییر رفتاری سابینا به این شکل توی ذوق نزند.


اما فیلم به‌جز داستان سابینا و یونگ، برای طرفداران علم روانشناسی هم سورپرایزهایی دارد. صحبت‌های بین یونگ و فروید سرشار از نظریه‌های مختلف روانشناسی است که به‌محض مطرح‌شدن، از جانب دیگری مورد تخریب قرار می‌گیرد و بالعکس! من که شخصاً از ریز بحث‌های علمی بین این 2 چیز زیادی دستگیرم نشد (البته درک کلیات آن کار ساده ایی است اما اینکه بتوانید آن را با یکدیگر مقایسه کرده و تفسیر کنید، مسئله ایی است که علاقه‌مندان به دنیای روانشناسی بهتر می‌توانند آن را انجام دهند تا من!). البته انتقادی هم به این بخش وارد است و آن اینکه فروید در این فیلم بیش از آنکه درباره نظریه‌هایش صحبت کند و آن را تجزیه‌وتحلیل کند، راجب دشمنانش صحبت می‌کند! اما در کل پیشنهادم این است که علاقه‌مندان به روانشناسی سکانس‌های بین فروید و یونگ را با دقت دنبال کنند زیرا توجه ویژه ایی که به دیالوگ‌های آن‌ها شده می‌تواند حسابی شمارا سرحال کند. البته در این میان از فیلم‌برداری فوق‌العاده و نماهایی که از شهر زیبای وین و دریاچه کنستانس گرفته‌شده قابل نشوید زیرا بسیار تماشایی است.

 

 

« یک روش خطرناک » بازی‌های خوبی دارد. در روزهای اخیر بحث بر سر بازی «کیرا نایتلی» بسیار افزایش‌یافته است. بسیاری معتقد هستند که بازی «نایتلی» می‌تواند وی را کاندید دریافت اسکار کند و عده دیگر معتقد هستند که او در این فیلم بسیار ضعیف حاضرشده! اگر نظر من را که بخواهید باید بگویم که لهجه عجیب‌وغریب «نایتلی» در این فیلم نگرفته و کاملاً مشهود است که او نه روس است نه آلمانی! البته رفتار پرتنش و حرکات مداوم بدنش در ابتدای فیلم شاید به مذاق اعضای آکادمی خوش بیاید. در ارتباط با «کیرا نایتلی» تنها می‌توانم بگویم که او خیلی تلاش کرده تا بتواند باورپذیر باشد اما خب باید قبول کنیم که او این‌قدرها هم بااستعداد نیست که بتواند چنین نقش‌هایی را ایفا کند! اما دیگر بازیگران فیلم قابل‌قبول ظاهرشده‌اند. «مایکل فاسبندر» در نقش دکتر یونگ باورپذیر است و تماشاگر به‌راحتی می‌تواند با او همراه شود. «ویگو مورتنسن» هم که تبدیل به بازیگر ثابت فیلم‌های «مایکل کراننبرگ» شده در این فیلم باقدرت ظاهرشده و توانسته استاد فروید را به‌خوبی برای تماشاگر تجسم کند. البته همان‌طور که گفتم شخصیت فروید در فیلم آن چیزی نبود که انتظار داشتم اما بااین‌حال بازی قدرتمند «مورتنسن» توانسته ضعف‌های این نقش را به‌خوبی پوشش دهد. «وینسنت کسل» فرانسوی هم حضور کوتاهی در این فیلم دارد اما تأثیر خودش را برجای می‌گذارد.




 

نظرات 
    برای ثبت نظر باید عضو باشید. اینجا ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد سامانه شوید.