- روان تحلیل /
- مطالب /
- فیلم
آنجل - آ
1398/10/20
چکیده
آندره به امید به دست آوردن پول آسان به تازگی از آمریکا به پاریس بازگشته. دوست دارد تا زندگی خود را از جرم و جنایت پاک کرده و زندگی تازهای را به عنوان یک مرد درست کار در آمریکا شروع کند. اما تنها پس از چند ساعت اقامت در پاریس، آندره خودش را آویزان بالای لبه برج ایفل میبیند، در حال التماس برای زندگی خود از مردی که امیدوار است هرگز دوباره او را نبیند. به وی فرصتی ۲۴ ساعته داده میشود تا قرض ۲۰۰۰۰ یورویی خود را بپردازد در غیر این صورت بعد از مهلت مقرر کشته خواهد شد. آندره دیوانه وار تلاش میکند راهی برای گریز از مرگ حتمی بیابد به پلیس التماس تا او را زندانی کنند تا از دست طلبکاران خطرناکش در امان باشد اما افراد پلیس او را مسخره کرده و از اداره پلیس بیرون میکنند. سرانجام با نا امیدی تصمیم میگیرد پیش از ضرب العجل با انداختن خود به رودخانه به زندگی خود پایان دهد. اما او تنها نیست. بر روی پلی که وی تصمیم به پرش از روی آن را دارد زن زیبا و اسرار آمیزی پیش از آندره خود را به رودخانه میاندازد. ولی آندره با تلاش بسیار این زن را نجات داده و به کنار رودخانه می رساند. در عوض زن(آنجلا) تصمیم میگیرد به آندره کمک کند. آنجلا نه تنها در پیدا نمودن پول مورد نیاز آندره را یاری میدهد بلکه به وی کمک میکند تا خوبیهای درون خود را نیز در یابد.
یادداشتی بر فیلم انجل-ا (Angel-A)
نوشته : حسین یوسفی
فیلم انجل-ا Angel-A)) محصول سال 2004 به کارگردانی لوک بیسون (Luc Besson) کارگردان نام اشنای فرانسوی است که پیش از این ٫ فیلم حرفهای (Leon, the Professional) محصول سال 1994 را در کارنامه هنری خویش بر جای گذاشته است. روند کارهای لوک بیسون بعد از موفقیت بزرگ در فیلم حرفهای روند رو به رشدی نبوده این کارگردان فرانسوی که بیشتر در هالیوود فیلم میسازد هرگز به اندازه فیلمسازان هم وطن خود نظیر ژان پیر ژونه نتوانست اثار در خور توجه ای را ارائه دهد. اما او در فیلم انجلا بازگشتی قدرتمندانه داشت و به نظر میرسد این فیلم یکی از متفاوت تریت کارهای لوک بیسون باشد خصوصاً آنکه اثراتی از سینمای قدرتمند فرانسه را میتوان در این فیلم مشاهده کرد. فیلم انجلا داستان مرد عربی است که به دلیل ورشکستگی و بدهکاریهای فراوان قصد خودکشی دارد تا اینکه فرشتهای از سوی خدا برای نجات مرد عرب (آندره موسی) می اید و افقهای جدیدی را در زندگی او پدیدار میکند. فیلم انجلا فیلمی است با روایت خطی که اتفاقاً جنبه سورئالیستی نیز دارد حضور یک موجود ماورایی در این داستان جنبه سورئالیستی ماجرا است اما همین حضور بسیار منطقی و ملموس است به طوری که فرشته به زودی خود غرق زندگی انسانها میشود و اعمال و رفتار او به عنوان یک فرشته، در تضاد کامل است با ان تعاریفی که از فرشتهها در ادیان آمده است.
فیلم مجموعه کاملی از تضادها است تصاویر به طریقه سیاه و سفید فیلمبرداری شده است و همین سیاه و سفید بودن فیلم یکی از تضادها است و این نکته را به مخاطب القا میکند که انسانهای جامعه امروز جهان یا سیاه هستند و یا سفید! و حد وسطی بین این دو قرار ندارد. تصویربرداری فیلم یکی از برجستهترین نقاط فیلم است ارائه تصاویر بسته از نماهای دور و بازی دوربین به جای بازیگران فیلم و ارائه تصاویری از بالا که وجود یک نظاره کننده (خدا) را نشان میدهد. این تصاویر با کنتراست بالا توام شده است با نورپردازی و سایه روشنهای بسیار دقیق که دیدن فیلم را بسیار لذت بخش میکند. این کنتراست و نورپردازی و ارائه تصاویر بسته از نماهای دور را در فیلم حرفهای هم قبلاً دیده بودیم و البته حضور طبیعت به عنوان یک رکن اساسی در سینمای فرانسه که همیشه وجود داشته است حتی اگر این حضور محدود به گلدان کوچک فیلم حرفهای باشد. در فیلم انجلا آب به عنوان یک عنصر حیاتی نقش بسزایی در بسیاری از سکانسهای فیلم دارد به طوری که سکانسهای ابتدایی و انتهایی فیلم همگی در آب اتفاق می افتد.
آب ادر این فیلم هم نجات بخش است وهم وسیلهای برای مرگ. به غیر از آب لوک بیسون از آینه به طور ماهرانهای برای انتقال مفاهیم فیلم استفاده میکند همان طور که قبلاً اشاره شد نقش دوربین در این فیلم نقش انکار ناپذیری است در بسیاری مواقع دوربین هم نقش آینه را بازی میکند و به جای بازیگر عمل میکند و هم نقش خدا را به عنوان یک ناظر نشان میدهد و گاه نقش تماشاگر را به طوری که تماشاگر احساس حضور در صحنه را میکند. دکورهای فیلم هم به زیرکی و بر اساس داستان فیلم به خوبی انتخاب شدهاند به طوری که در این فیلم نه خیلی واضح اما در بسیاری از مواقع قبل از اینکه تماشاگر واقعاً باور کند که شخصیت زن داستان واقعاً موجودی فرا بشری است، کارگردان از هنرهای معماری به خصوص مجسمه سازی و البته نقاشی استفاده میکند تا رفته رفته تماشاگر را به باورپذیری در مورد شخصیت انجلا برساند. شخصیتی که پذیرفتنان برای تماشاگر به عنوان یک فرشته سخت است. برای همین در طول سکانسهای فیلم کارگردان از مجسمههای عجیب و انسانهای بالدار یا همان فرشتگان به خوبی استفاده میکند.
موسیقی فیلم هم با وجود اینکه کمتر در پس زمینه وجود دارد اما تأثیر گذار است. به هر حال این فیلم با وجود اینکه خیلی سر و صدا به پا نکرد اما به جرات میتوان گفت که یکی از بهترین کارهای لوک بیسون بعد از فیلم حرفهای بود که به نوعی هم بیسون را از ان قالب هالیوودی جدا کرد و هم اینکه بازگشتی موفق، برای این کارگردان به سینمای فرانسه بود. انجلا فیلمی با مفاهیم پیچیده است که با زبان ساده بیان میشود که این بیان ساده با بازی خوب و ساده و کمی کمدی جمال دبوزه (Jamel Debbouze) بازیگر مراکشی الاصل فرانسوی و مسلمان در نقش آندره همراه میشود. از سوی دیگر باید به بازی خوب هنرپیشه زن 2 متری که واقعاً بسیار به دقت انتخاب شده است اشاره کرد بازیگری با نام ریا راسموسن (Rie Rasmussen) که با قد و قامتی بلند و موهای بلوند واقعاً شخصیت قدرتمند یک فرشته را به تماشاگر القا میکند راسموسن در این فیلم عالی بازی میکند این هنرپیشه زن 2 متری زیاد مشهور نیست اما جدیترین حضور او قبل از فیلم انجلا باز میگردد به سال 2002 و فیلم زن افسونگر که کارگردانیان بر عهده برایان دی پالما کارگردان مشهور بوده است. بازیهای این دو بازیگر با تفاوتهای فیزیکی و تضادهایی که از نظر فیزیکی نسبت به یکدیگر دارند بسیار عالی از آب در آمده. در نهایت انجلا فیلمی است که بتوان بیش از یک بار دید فیلمی که انسان را به تفکر وا میدارد. مسلماً با دیدن فیلم انجلا یاد و خاطره فیلم ویم وندرس در اذهان خواهد آمد فیلم بهشت بر فراز برلین.
جامعه و سیاست
فیلم انجلا جدا از ساختارهای سینمایی خوب به خوبی به مسائل جامعه فرانسه و حتی جهان اشاره میکند. این بار نیز لوک بیسون به عنوان کارگردان فیلم موضوع مهاجران را به وسط میکشد و زندگی همچین افرادی که فرهنگ دیگری دارند را، در قلب اروپا، زندگی به چالش کشیده شده و سرشار از بدبختی نشان میدهد درست مثل شخصیت لئون در فیلم حرفهای که مهاجر بود این بار در این فیلم نیز شخصیت آندره یک مهاجر عرب تبار است. جامعهای که لوک بیسون در قالب شخصیتهایی مثل پلیس و یا گانگستر و مردم عادی فرانسه ارائه میدهد جامعهای ماشینی و بدون ذرهای احساس است. مردمی که اصلاً به یکدیگر فکر نمیکنند و حتی مرگ یک انسان نیز برای انها اهمیتی ندارد.
جامعهای که تحت تأثیر فرهنگ امریکا اداره میشود این موضوعی است که بارها و بارها در طول فیلم بیان میشود. به کار بردن الفاظی مثل امریکایی دروغ گو و یا امریکایی کثیف در این فیلم وجود دارد. به عنوان مثال در سکانسی که آندره مشغول گفتگو با یکی از اراذل فرانسه است از زبان این دزد فرانسوی دیالوگ جالبی را میشنویم او خطاب به آندره که خود را به دروغ شهروند امریکایی معرفی کرده است میگوید: شما امریکاییها میخواهید به مردم جهان درس پس بدهید! و همین روند ادامه پیدا میکند خصوصاً در دیالوگهای آندره که به نوعی خود راوی و روایت گر فیلم نیز است موضوعاتی مثل نارضایتی مردم فرانسه از جنگ با عراق و یا جنگیدن بیهوده برای استقلال امریکا بیان میشود. فیلم انجلا به سیاستهای کلان سرمایه داران فرانسوی نیز اشاره میکند سرمایه دارانی که تمام قدرت خود را توسط زور و باج گیری توسط مهاجران شرقی و خصوصاً در این فیلم تاکید بر شخصیت ساده لوح و دروغ گو آندره که عرب است به دست آوردهاند.
همین عرب بودن آندره خود اشارهای زیرکانه است. تصویری که در این فیلم از یک عرب نشان داده میشود تصویر یک انسان زن پرست و ساده لوح و احمق است که به سادگی میتوان سران کلاه گذاشت، آندره یک تصویر کلی از اعراب است چه در کشور فرانسه و چه در کشورهای دیگر چه پولدار و یا فقیر تصویر یک فرد عرب در این فیلم یک انسان احمق است. انسانی که بسیار دروغ گو است و حتی این دروغ گفتن را در مورد شخصیت خود نیز انجام میدهد (به خودش دروغ میگوید). سکانس جالبی در فیلم وجود دارد و البته کمی شیطنت آمیز است و ان سکانس به نوعی دوباره بازگو کننده شخصیت اعراب است. به طوری که در سکانسی در کازینو آندره با در اختیار گذاشتن انجلا در اختیار دیگران پول زیادی را به جیب میزند! از سویی دیگر با وجود اینکه پول دار شده این پول را کثیف میداد! از این سکانسهای شیطنت آمیز در فیلم کم نیست اما فیلم با تمام اشارت مستقیم و غیر مستقیمی که به جامعه و فرهنگها و سیاست دارد اما روند و شکل اصلی خود را از دست نمیدهد وافق های جدیدتری را برای تماشاگر ایجاد میکند.
فلسفه و مذهب
اما فیلم انجلا فیلمی است به واقع فلسفی فیلمی که تضادهای زیادی را میتوان دران دید. در واقع انجلا این فرشته 2 متری زیبا و بلوند، انعکاسی است از درون شخصیت آندره همه ان چیزهایی که آندره ارزوی ان را داشت به واقع در قالب موجودی به نام انجلا ظهور میکند. قد بلند، زیبایی، موهای بلوند، قدرت، و البته زن بودن تمامان چیزهایی است که آندره ان ها را آرزو میکرده است. در نماهایی و شات هایی که از دو شخصیت آندره و انجلا نشان داده میشود تماشاگر دقیقاً متوجه این تضادهای اشکار میشود قد کوتاه آندره در مقابل قد بلند انجلا، زیبایی انجلا در مقابل زشت بودن آندره، موهای بلوند انجلا در برابر موهای سیاه آندره، پوشش باز و ص ک ص ی انجلا در برابر پوشش بسته آندره و بسیاری موارد دیگر که این دوشخصیت را از لحاظ ظاهری مقابل هم قرار میدهد اما نکته قابل توجه این است که هردو این شخصیتها در واقع یکی، هستند و از درون یک نفر میباشد و ان هم خود شخصیت آندره موسی است که به علت مشکلات فراوان دچار یاس فلسفی شده است. در واقع انجلا فیلمی است با موضوع انسان، انسانی که خود و فطرت خود را گم کرده است و تحت تأثیر دنیای پیرامون و جهان مدرن، ان اصالت و اصل وجود خویشتن را به فراموشی سپرده است.
در واقع انجلا به عنوان یک فرشته خدا معجزههای بزرگی انجام نمیدهد بزرگترین معجزهای که در فیلم انجلا اتفاق می افتد بازگشتن شخصیت آندره به خویشتن خود است. شاید این بازگشت جنبه مذهبی فیلم باشد البته در این فیلم به دین خاصی اشاره نمیشود چون شخصیتی که تماشاگر از انجلا میبیند ان چیزی نیست که به عنوان یک فرشته در ذهن خود دارد. یک قول 2 متری زیبا که درنگاه اول بسیار جذاب و شهوت انگیز است شخصیتی که دائماً یا در حال رقصیدن است و یا در حال سیگار کشیدن. درسکانسی که مقابل آینه آندره و انجلا ایستادهاند انجلا آندره را وا دار میکند که به خودش بگوید دوستت دارم و آندره رو به خود در حالی که حمایت انجلا را به عنوان یک زن احساس میکند، خطاب به خود میگوید: دوستت دارم! و در حین تکرار این جمله از سوی آندره که رو به آینه است تصویر زیبای انجلا محو میشود و حضور انجلا فقط محدود میشود به صدا و تصویری که فقط در آینه مشاهده میشود همان تصویر زشت قبلی آندره است به تنهایی، که به خود میگوید تو چقدر زیبایی، من تو را دوست دارم و حضور ماورایی انجلا محدود میشود به یک القا کننده یک تلقین کننده از درون که به عنوان یک فرشته از درون با انسان صحبت میکند مسئلهای که در تمام مذاهب وجود دارد وجود یک فرشته نجات.
حذف تصویر انجلا در این سکانس و محدود کردن شخصیت انجلا به یک بشارت دهنده و یا نداگر این سکانس را به عقیده من تبدیل به یکی از سکانسهای شاهکار عمیق فلسفی میکند. این که درون هر انسانی یک نداگر و یک فرشته وجود دارد و هر انسانی خود یک فرشته است از مسائلی است که به خوبی به ان پرداخت شده است و این پرداخت به شیوهای بسیار عامیانه و ساده انجام شده است طوری که باور پذیری این سکانسها برای هر بینندهای اسان و لذت بخش است. اما مسئله مهم دیگر فیلم در ادامه تضادهای اشکار فیلم مسئله حضور زن است و اصلاً چرا اینکه انجلا به عنوان یک فرشته در قالب یک زن ظهور میکند و چرا اصلاً تصاویری که همواره از فرشتگان وجود دارد موجوداتی مؤنث است. در فیلم انجلا شخصیت زن شخصیت بسیار قدرتمندی است به طوری که اگر حضور زن نباشد هیچ چیز سر جای اصلی خود نیست. تصویری که از زنان در این فیلم ارائه میشود به واقع تمام زنان را به نحوی فرشتههای خدا معرفی میکند فرشتههایی که برای حمایت از مردان آفریده شدهاند.
این نگاه فیلم به شخصیت زن نگاهی جالب و عمیق است که حتماً فمینیستهای مرد از دیدنان زیاد خشنود نخواهند شد. چیزی که واضح است در فیلم این است که شخصیت آندره با وجود یک زن تکامل پیدا میکند شکل میگیرد و ساخته میشود. آندره شخصیتی خجالتی و احمق و تو سری خور وقتی در کنار زن زیبایی همچون انجلا میایستد احساس شخصیت و غرور میکند تا جایی که تحت حمایت انجلا و با حضور یکدیگر بدون هیچ ترسی به سراغ گانگسترهای خطرناک میرود! حضور انجلا نه به عنوان فرشته بلکه به عنوان یک زن روح آندره را محکم میکند و اعتماد به نفس نداشته آندره را به او بازمیگرداند. در واقع تصویری که از آندره به عنوان یک انسان ناموفق در ابتدای فیلم میبینیم تبدیل میشود به یک انسان موفق در انتهای فیلم. در واقع بر خلاف آنچه که در بسیاری مواقع خصوصاً در مذاهب زنان موجوداتی ناقص هستند این بار شخصیت مردان ناقص نشان داده میشود شخصیتی که با حضور زن کامل میشود.
شاید فیلم انجلا را بتوان فیلمی در ستایش زنانگی نام برد همین حضور زن به عنوان یک نجات دهنده از تضادهای موجود فیلم است که رفته رفته کامل میشود. زن و مرد، سیاه و سفید، زشت و زیبا، بلند و کوتاه و ...کارل گوستاویونگ در نظریهای همه انسانها را موجوداتی دوجنسیتی نام میبرد شاید راجب انیما و انیموس شنیده باشید. هر مردی درون خود روح زنانهای دارد به نام انیما و هر زنی در درون بطن خود روح مردانهای دارد به نام انیموس اینها هر دو لازمه وجود یک انسان طبق نظریه گوستاو یونگ است. در فلسفه شرق نیز این نمادها به خوبی دیده میشود نماد مرگ و زندگی و یا همان یانگ و یونگ در آیین بودیسم که اینها با اینکه مقابل یکدیگر هستند اما به نوعی تکامل بخش همدیگر نیز هستند نمونه این نماد در اسیای شرقی را میتوان در پرچم کره مشاهده کرد یک دایره که نیمی از ان سیاه و نیمی دیگر سفید است و این نماد مشهوری استدر شرق به هر حال خارج از بحث نشویم و به انجلا بپردازیم فیلمی با دوگانگیها و تضادهایی که هر کدامشان با این که در نقطه مقابل یکدیگر قرار میگیرند اما تکامل بخش هم دیگر نیز هستند.
انسان یا فرشته؟
دغدغهای که همواره از ابتدای تاریخ بشریت و خصوصاً با ظهور پدیده با عنوان مذهب ذهن انسان را در گیر کرده است وجود موجوداتی به نام فرشته منشأ خیر و شیطان منشأ شر است. همواره این سؤال مطرح بوده که ایا انسانها برتر از فرشتگان هستند و یا برعکس سینما دوستان مسلماً فیلمی با نام شهر فرشتگان یا city of angels با بازی نیکلاس کیج در نقش یک فرشته را به خوبی به خاطر دارند درست همان چیزی که دران فیلم رخ داد این بار در قالبی جدیدتر در فیلم لوک بیسون نیز تکرار میشود. شخصیت انجلا این زن قدرتمند و فرشته دو متری که اصلاً به خودی خود به تماشاگر قدرت خود را دیکته میکند، با تمام قدرت خود نیز در درون خود، دچار پارادوکسها و یاس فلسفی میشود اینکه چه بوده و چه طور آفریده شده سوالاتی است که آندره از انجلا میپرسد و انجلا وقتی خود را در برابر این سؤالات میبیند و پاسخی هم برای انها ندارد دچار یاس میشود خصوصاً اینکه زندگی روی زمین و پدیده قدرتمندی به نام عشق که بزرگترین سلاح انسان در برابر فرشتگان است (به زعم نگارنده) باعث میشود انجلا نیز به نوعی به آندره وابسته شود.
در واقع این جا آخرین پارادوکس و تضاد فیلم شکل میگیرد انسان در مقابل فرشته! فرشته با تمام قدرتهایی که دارد اما در درون خود از چیزهایی که انسان دارد خالی است. عشق، شهوت؛ دوست داشتن، احساس مواردی است که یک فرشته از انها بی بهره است و مسلماً این موارد انقدر کشش و جاذبه دارند که حتی فرشتهای که خود برای نجات انسان آمده! در مقابل این موهبتهای خدا به انسان سر تعظیم فرود آورد. آندره انسانی کودن و احمق در این فیلم مقامی دارد که انجلا با تمام قدرتش به ان رشک میبرد! به طوری کهان اتفاقات جالب در انتهای فیلم رخ میدهد و ما شخصیت انجلا را نه به عنوان یک زن بلکه به عنوان یک فرشته شخصیتی به چالش کشیده شده میبینیم شخصیتی که آرزو میکند یک انسان و یک زن بود.
و در نهایت:
انجلا فیلمی است با فانتزیهای احساسی و فلسفی که دیدنش را به همه دوستان و خوانندگان گرامی توصیه میکنم فیلمی که شخصیت زن دران قوی است و در واقع این زنان هستند که غیر مستقیم فرشتگان روی زمین معرفی میشوند. جنبه روایی و سورئالیستی فیلم شبیه به فیلم املی پلن است و کلاً از دیدن این فیلم پشیمان نخواهید شد خصوصاً اینکه لوک بیسون بازگشت قدرتمندی داشته است.
نظرات 
برای ثبت نظر باید عضو باشید.
اینجا ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید
وارد سامانه شوید.