- روان تحلیل /
- مطالب /
- فیلم
دست نیافتنیها
1399/02/05
چکیده
داستان فیلم اقتباسی از یک داستان واقعی است. قصه نویسنده ثروتمندی به نام فیلیپ که در اثر سقوط با چتر از گردن به پایین فلج میشود و برای پرستاری از خود مردی به اسم دریس را استخدام میکند. فیلیپ تا قبل از استخدام دریس؛ مردی بداخلاق و غیرقابل تحمل بود اما با حضور دریس که شخصی است که سابقه سرقت و زندان نیز دارد زندگی و شخصیت فیلیپ متحول میشود.دریس زندگی فیلیپ را بهطور کامل عوض میکند. زندگی کسلکننده فیلیپ با ورود دریس تغییر میکند به گونهای که از بیرون رفتن با آمبولانس ، به بیرون رفتن با ماشینهای مازراتی خود رو میآورد.
تحلیل روانشناختی فیلم
"دست نیافتنیها"
این بار قصد داریم به سراغ تحلیل فیلم Intouchables، یکی از دوست داشتنیترین فیلمهای قرن 21 برویم. فیلم دست نیافتنیها محصول سال 2010 از کشور فرانسه است و با کسب نمرهٔ 8.5، در ردهٔ چهل و سوم در 250 فیلم برتر از نگاه سایت IMDB قرار دارد. دست نیافتنیها روایتگر یک داستان واقعی از جمع اضدادی است که معنا را به زندگی یکدیگر تزریق میکنند. هر دو کاراکتر بیشتر به یک موهبت آسمانی میمانند که هر کدام را به کمال نزدیکتر میکند. دست نیافتنیها فیلمی است که میتواند روح هر مخاطبی را به آرامی نوازش کند. حتی اگر محتوا و داستان فیلم جذبتان نکند، بیشک موسیقی متن مسحورکنندهٔ آن، شما را به خلسه میفرستد. در دست نیافتنیها نه اثری از اختلالات روانی دیده میشود و نه ردپایی از مفاهیم پیچیدهٔ روانکاوانه؛ اما پس از آشنایی با مفهوم کهنالگوها از منظر شنیدا بولن، این اثر بیش از پیش برای من معنا پیدا کرد. سوالی که در همان ابتدای فیلم ذهن مخاطب را درگیر میکند، این است که: چرا فیلیپ از بین این همه داوطلب ظاهراً ذی صلاح و معقول، کسی را انتخاب میکند که نه تنها هیچ تجربهای در این کار ندارد، بلکه حتی به لحاظ اخلاقی و شخصیتی موجه به نطر نمیآید؟ خود فیلیپ در ادامهٔ فیلم به این سؤال این گونه پاسخ میدهد: "اون بهم ترحم نمیکنه. قد بلند، قوی و سالمه". شاید پاسخ فیلیپ به نظر قانعکننده بیاید؛ اما اگر دقیقتر نگاه کنیم، متوجه نکتهای جالب میشویم که ما در این نوشته، قصد پرداختن به آن را داریم.
در مطالعهٔ نظریهٔ کارل گوستاو یونگ به مفهومی برمیخوریم به نام اصل اضداد. این اصل بیانگر این نکته است که در شخصیت انسان هم، مانند طبیعت اضدادی وجود دارند. در جهان بیرون با اضدادی مثل روز و شب، گرما و سرما، تابستان و زمستان و ... مواجه میشویم. اما به عقیدهٔ یونگ، در جهان درون هم اضدادی وجود دارند که بیشتر در قالب انرژی هستند. جالب اینجاست که ما اغلب جذب افرادی در زندگی میشویم که ویژگیهایی متضاد با ویژگیهای ما دارند؛ درست همانند قطبهای متضاد آهنربا که همدیگر را جذب میکنند. این قاعده در مورد فیلیپ و دریس هم صدق میکند. حال میخواهیم کمی عمیقتر به این موضوع بپردازیم. هر فرد با توجه به عقدهها، کهنالگوهای شخصیتی، ساختار ژنتیکی و محیط پیرامونش، ویژگیها و صفات خاصی را در خود پرورش میدهد. اغلب ما معمولاً آن مشخصههایی را که در ضدیت با شخصیتمان است را مغفول میگذاریم یا به طور دقیقتر آنها را سرکوب میکنیم. یکی از رسالتهایی که هر فرد برای رسیدن به تفرد دارد، این است که کهنالگوهایی را در خود تقویت کند که با آن چه هست، متضاد باشد.
در فیلم دست نیافتنیها با دو کاراکتری مواجه میشویم که نه تنها به لحاظ ویژگیهای شخصیتی، بلکه در مشخصات ظاهری و اجتماعی هم باهم متضاد هستند. فیلیپ یک سفید پوست تحصیلکرده و ثروتمند، و از طرفی به لحاظ فیزیکی معلول و ناتوان است. دریس یک سیاه پوست کم سواد است از منطقهای فقیر نشین، و از طرفی نیرومند و توانا از نظر فیزیکی. این تضاد به موارد متعدد دیگری نیز، قابل تعمیم است. دقیقاً همین جمع اضداد است که جذابیت این داستان را برای مخاطب دوچندان میکند. به نظر میرسد که فیلیپ تا قبل از باز شدن پای دریس به خانهاش، لذت چندانی از زندگی نمیبرد. مدتها بود که مازراتیاش گوشهٔ حیاط خاک میخورد. شیش ماه بود که با معشوقهٔ خود نامه نگاری میکرد و با این کار، از لذت همنشینی با معشوقه و حتی دیدن چهرهاش، بیبهره بود. با آمدن دریس، ورق زندگی فیلیپ برمیگردد. همچنین دریس هم به واسطی ارتباط با فیلیپ، تغییراتی در شخصیتش به وجود میآید که در نتیجه او را به فردی بالغتر تبدیل میکند. به نظر میرسد که کهنالگوی آپولو بیش از سایرین در درون فیلیپ فعال است و بعد از آپولو، رگههایی از هادس در او دیده میشود. در درون دریس اما، داستان متفاوت است. او دیونیسوس، آرس و هرمس فعالتری به نسبت سایر کهنالگوها دارد. یعنی کهنالگوهایی که در ضدیت با آپولو و هادس هستند. برای بهتر مشخص شدن این موضوع، کمی جزئیتر و عینیتر به این دو کاراکتر میپردازیم.
ویژگیها، رفتارها و دیالوگهای دریس که منشأ آن دیونیسوس است:
او پس از شش ماه به خانه بازگشت؛ در حالی که این مدت هیچ خبری از خود نداده بود. این رفتار حاکی از بیمسئولیتی دریس است. او کار کردن را دوست ندارد و ترجیح میدهد حقوق بیکاری از دولت دریافت کند. با دوستانش تا دیر وقت بیرون میماند و خوشگذرانی میکند. در ابتدای فیلم به ماگلی اشاره میکند و او (نماد زن) را یک انگیزه برای زندگی میداند. دائم چشمچرانی میکند و دنبال برقراری رابطهٔ جنسی با ماگلی است. حشیش مصرف میکند. اتاق به شدت نامرتبی دارد. در جایی از فیلم عنوان میکند که موسیقیای که نتوان با آن رقصید را موسیقی نمیداند. هنگام رانندگی با ماشین لایی میکشد و سرعت مجاز را رعات نمیکند. صبر و تحمل در صف ماندن را ندارد. در مجموع دریس یک فرد بسیار شوخ طبع و بذلهگو، لذتگرا، بیمسئولیت و بدون چارچوب محسوب میشود. البته لازم به ذکر است که هویت دیونیسوسی دریس بالغ و رشد یافته نیست؛ وگرنه افرادی که دیونیسوسی پخته دارند، بیمسئولیت، هوسباز، خوش گذران و بینظم نیستند.
ویژگیها و رفتارهای آرسی در دریس:
ورزش کردن، مستعد دعوا و دست به یقه شدن، واکنشهای بیدرنگ و بدون تأمل، گستاخ در رفتار با دیگران به خصوص با ماگلی. عدم رعایت حقوق دیگران، نه چندان اخلاقمدار، بامعرفت در رفاقت و ریسکپذیر. همچنین دریس وجه آفرودیتی شخصیت زنان را میپسندد. ظاهراً هویت آرسی هم به اندازهٔ کافی در دریس رشد نکرده است. نکتهٔ مهم دیگر در مورد شخصیت دریس، عقدهٔ آدونیس است. با توجه به ویژگیهایی که ذکر شد، به نظر میرسد او یک نوجوان ابدی باشد. عقدهٔ آدونیس در مردان، بیانگر عدم تمایل به قبول مسئولیت در حیطههای مختلف زندگی و تن به تعهد ندادن است. نوجوانان ابدی تمایلی به شاغل شدن ندارند و اغلب رفتارهای کودکانه از خود بروز میدهند. تمایل ناخودآگاه نوجوانان ابدی، بازگشت به رحم مادر (استعاره از جایی که امنیت کامل وجود دارد) است.
اکنون میخواهیم به فیلیپ و چگونگی بروز کهنالگوها در شخصیت وی بپردازیم. او مرتب، منظم، منطقی، چارچوبمند، همیشه رسمی و اتوکشیده و شیفتهٔ موسیقی کلاسیک است. او موقعیت اجتماعی خوب و ثروت قابل توجهی دارد که آنها را مدیون هویت آپولویی خود است. همچنین او ارتباط جالب توجهی با دختر خود ندارد و نوازش خاصی هم به او نمیدهد. در جایی از فیلم، فیلیپ عنوان میکند که باید واقعبین باشد. این صفات و ویژگیها نشاندهندهٔ یک آپولوی قوی در درون فیلیپ است. اما فیلیپ یک هویت هادسی هم در خود دارد. او دوستی صمیمی برای خود و رابطهٔ خاصی با اقوامش ندارد. او یک مرد درونگرا، اهل تفکر و تعمق است و قلم خیلی خوبی برای نوشتن دارد. از همه مهمتر، فیلیپ حدود شش ماه است که با زنی در ارتباط است که او را به شدت دوست دارد؛ اما تا به حال حتی چهرهٔ او را هم ندیده است! در سکانسی از فیلم، دریس از اینکه فیلیپ تا کنون چهرهٔ معشوقهاش را ندیده، متعجب میشود و وی را مواخذه میکند. همچنین به او خورده میگیرد که چرا تا کنون با النور تلفنی حرف نزده است. فیلیپ در پاسخ میگوید که چهرهٔ النور برایش اهمیتی ندارد و عنوان میکند که در نوشتن بهتر از حرف زدن است. این رفتارها نمایانگر هادسی قوی در درون فیلیپ است.
در طول فیلم، هر کدام از دو شخصیت متاقبلا تاثیراتی بر یکدیگر میگذارند. تاثیراتی که در نتیجه هر کدام را به فردی کاملتر تبدیل میکند. مثلاً دریس، فیلیپ را ترغیب میکند که با دخترش در مورد رفتارهای ناپسندی که بروز میدهد، قاطعیت بیشتری به خرج دهد و برای او محدودیتهایی در نظر بگیرد. در روز تولد فیلیپ، او ذکر میکند که هر سال تولدش کسلکننده سپری میشود و در نهایت حوصلهٔ همه سر میرود. این بار دریس برای اینکه تولد فیلیپ جذابتر از همیشه باشد، در پایان مهمانی، یکی از همان موسیقیهای مورد علاقهاش را میگذارد و شروع به رقصیدن میکند. در ادامه هم بقیه را به رقص دعوت میکند. تشویق فیلیپ به قاطعیت بیشتر و تزریق شادی و نشاط به آن تولد، از همان ویژگیهای آرسی و دیونیسوسی دریس هستند. اما مهمترین تغییری که دریس در زندگی فیلیپ به وجود میآورد، مربوط میشود به همان داستان ارتباط با النور. فیلیپ هم به واسطهٔ معلولیت خود و هم به خاطر وجوه هادسی شخصیتش، جسارت کافی برای برقراری ارتباط بیشتر با النور را ندرد. این دریس است که این جسارت را به او میدهد. در نهایت هم بدون مشورت با فیلیپ، برای او یک قرار ملاقات با النور ترتیب و او را در عمل انجام شده قرار میدهد. شاید زیباترین صحنهٔ فیلم همان سکانس پایانی باشد که بالاخره فراغ بین فیلیپ و النور به وصال تبدیل میشود و ما در اینجا شاهد همان لبخند جذاب همیشگی فیلیپ هستیم که این بار با اشکهای شوق همراه شده است.
ناگفته نماند که در شخصیت دریس هم تغییراتی به وجود میآید. برای مثال او میتواند به لایهٔ عمیقتری از دیونیسوس خود دست یابد که ماحصل آن یک نقاشی است که به قیمت 11 هزار یورو به فروش میرسد. همچنین او یاد میگیرد که محترمانهتر با دیگران رفتار کند که نمود آن را در برخوردش با فردی میبینیم که جلوی در پارکینگ ایستاده است. او در مصاحبهای که برای استخدام به عنوان راننده حضور پیدا کرده، برخورد بالغانهتری با آن دختر دارد و خود را شخصی واقعبین معرفی میکند. دریس و فیلیپ در تعامل با یکدگر به خوبی یاد میگیرند که شکافهای شخصیتی یکدیگر را به نحو درستی پر بکنند. شکافهایی که ناشی از نپرداختن به قطبهای متضاد درون شخصیت است. شاید این نکته، مهمترین علت پایداری ارتباط دوستی بین این دو باشد.
با تشکر از همراهی شما، امیدواریم از خواندن این مطلب، لذت کافی را برده باشید.
نظرات 
برای ثبت نظر باید عضو باشید.
اینجا ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید
وارد سامانه شوید.