- روان تحلیل /
- مطالب /
- فیلم
سرخ پوست
1399/02/05
چکیده
سال ۱۳۴۶، یک زندان قدیمی در جنوب به دلیل مجاورت با فرودگاهِ در حال توسعهٔ شهر در حال تخلیه است. سرگرد نعمت جاهد، رئیس زندان، به همراه مأمورانش در حال انتقال زندانیان به زندان جدید هستند و قرار است خود سرگرد به همراه افرادش تا عصر از زندان بروند. سرهنگ مدبر که مافوق جاهد است به نزد او در زندان میرود و میگوید که جاهد ترفیع گرفته و قرار است جانشین خود او شود. جاهد که از شنیدن این خبر خوشحال است در طی یک تماس تلفنی متوجه میشود که یکی از زندانیان به نام احمد سرخپوست همراه با دیگر زندانیان نبودهاست. تحقیقات بعدی، جاهد را مطمئن میسازد که سرخپوست در زندان است و در جایی پنهان شدهاست. همزمان، یک مددکار زندان به نام سوسن کریمی به دیدن جاهد آمده و به وی میگوید که حکم سرخپوست از حبس به اعدام تغییر کردهاست. جاهد که حکم ترفیع خود را در خطر میبیند به همراه نیروهای خود، تمام زندان را برای پیدا کردن سرخپوست جستوجو میکند.
نقد و بررسی و تحلیل روانشناختی فیلم
سرخپوست
نویسنده: صادق ثابتی (فیلمنامه نویس، کارگردان و فیلمساز تجربی)
خیلی خیلی سخت است که فیلم ببینیم و خوشحال یا عصبانی نشویم. این خاصیت پردهٔ نقرهای است که تصاویر زندهای را جلوی نگاه ما نمایش میدهد تا به بخشهایی از زندگیِ ناکردهٔ خودمان وارد شویم و خودمان را جای قهرمان فیلم بگذاریم و هر لحظه با تصمیماتش بالا و پایین شویم. از نقطه نظر روانشناختی، عکس العملهای ما نسبت به محیط اطراف و انسانها، وضعیت روحی روانی ما را نشان میدهد. حال این وضعیت، در برخورد با تضادها، رنگها، صداها، تعاملات اجتماعی و ... متفاوت خواهد بود. به طور کلی روان ما نیازمند کسب لذت است. نیازمند آرامش. این آرامش اگر در طول زندگی کسب نشود و در دورههای مختلفِ کشمکشهای روانی حل و فصل نشود، به ناچار در دورههای بزرگسالی نیازمند پوشش با یک عنصر بیرونی است. عناصر موقتی مثل سیگار، مشروب، سکس، ورزش، نویسندگی، هنر و یا هر چیز دیگری که موقتاً ما را از یادآوری چالشهای درونی دور بدارد. سینما هم یکی از همان عناصر است. عناصر سرگرم کنندهٔ چاله پر کن. اما این یکی روان ما را قلقلک میدهد. سینما میتواند همچون یک روانکاو، منِ دیگر ما را بیرون بکشد و جلویمان بگذارد. و اما برسیم به فیلم. یا بهتر بگویم به سرگرد جاهد.
سرخپوست از دو جنبه به شدت قابل بررسی است. جنبهٔ فنی و جنبهٔ روانشناختی.
از منظر فنی که مشخصاً با فیلمی قدرتمند مواجه هستیم که علاوه بر قدرت داستانگویی، که خیلی کم در سینمای این روزهای ایران شاهدش هستیم، از نقطه نظر فرم، طراحی صحنه، فیلمبرداری، دکوپاژ، بازیگری و تقریباً همهٔ المانهای فنی و بصری بسیار خوش درخشیده است. روایتی نو، فارغ از سانتی مانتالهای رایجِ پربیننده که رفته رفته سلایق مخاطبین عمده را به منجلاب کج بینی میکشاند، در یک لوکیشن محدود اما خوش آب و رنگ که تأثیر رنگ و نور و طراحی را مثل یک کلاس درسی برای فیلمسازان جوان و جستجوگر به معرض نمایش قرار داده است.
اما از منظر روانشناختی نیز میتوان گفت تمامی فراز و فرودهای یک شخصیت قدرت طلب و در عین حال نیازمند تلطیف روحی روانی را میشود در بازی نوید محمدزاده در نقش سرگرد جاهد مشاهده کرد. نعمت جاهد رییس یک زندان دورافتاده است که به دلیل گسترش باند فرودگاهی باید زندان را تخلیه کند و همزمان حکم ارتقای شغلیاش هم به وی داده میشود. درهمان ابتدا خبر میدهند که یکی از زندانیان کم شده و حالا سرگرد مقام و مرتبهاش را در خطر میبیند. از اینجا به بعد ما به فراز و فرودهای شخصیت کم کم پی میبریم. سرگرد یک آدم جدی است که با کسی شوخی ندارد، اتو کشیده است و محکم گام برمی دارد که نشان از اعتماد به نفس بالایش در کنترل سربازان و زندانیان دارد. این قضیه برای او قابل پذیرش نیست. پس با اطمینان از توی بلندگو به زندانی گم شده اعلام میکند که بهتر است خودش با پای خودش بیاید. بنابراین اعتماد به نفس، غرور، جاه طلبی و جدی بودنش را تا اینجای کار به مخاطب نشانی دهد.
با ورود مددکار (پری نازایزدیار) جنبهٔ دیگری از شخصیت سرگرد نمایان میشود. او زیر این یونیفرم خشن، روح نیازمند عاطفهای دارد که در ناخودآگاهش نهفته است. اینجا بازی نوید محمدزاده بسیار خوب نمود پیدا میکند. شخصیتی که نیازمند مهربانی است اما خودش هم خیلی از آن خبر ندارد. زندان و دههٔ چهل، بوی مردسالاری میدهند. اینها را از ورود مددکار و نگاههایش در ورود و خروج از محوطه زندان میشود فهمید. مردانگی و قدرتی که سرگرد جاهد را از مستقیم گویی دربارهٔ علایق و عواطفش باز میدارد. در نهایت در نبرد اخلاق و وظیفه، سرگرد جاهد اخلاق را انتخاب میکند که البته این اخلاق وامدار یک حس عاشقانه است.
نظرات 
برای ثبت نظر باید عضو باشید.
اینجا ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید
وارد سامانه شوید.