روان تحلیل / مطالب / روانشناسی تحلیلی یونگ / تحلیل گر یونگی

داریل شارپ

1399/05/18

چکیده
داریل لئونارد مرل شارپ متولد دوم ژوئن هزار و نهصد و سیوشش میلادی در رجینا، سوسکاچوان کانادا است. در سال ۱۸۹۲ مادربزرگ مادریش در سن سه سالگی به دلیل محاصرهی اودسا، )سومین شهر بزرگ در اوکراین( توسط نیروهای آلمانی با کشتی باری به همراه خانوادهاش به کانادا مهاجرت کردند و سالها بعد پدربزرگ و مادربزرگ داریل یکدیگر را در رجاینا، ساسکاچوان ملاقات کردند که این دیدار منجر به ازدواج آنها در یک کلیسای کاتولیک شد. شارپ معتقد است که آنها در واقع یهودی بودند، چون اغلب میشنیده که مادرش با دوستان قدیمیاش به زبان صحبت میکند و همین نکته باعث شده که شارپ بتواند راحتتر زبان آلمانی را درک » یدیش «کند و بیاموزد.
 

داریــــل شـــــارپ

 
 


نوشته، ترجمه و گرد آوری : سروناز نانکلی
(دانش آموخته دوره تربیت مدرس و تحلیلگر یونگی در روان تحلیل) 


داریل لئونارد مرل شارپ متولد دوم ژوئن هزار و نهصد و سیوشش میلادی در رجینا، سوسکاچوان کانادا است. در سال ۱۸۹۲ مادربزرگ مادریش در سن سه سالگی به دلیل محاصرهی اودسا،)سومین شهر بزرگ در اوکراین( توسط نیروهای آلمانی با کشتی باری به همراه خانوادهاش به کانادا مهاجرت کردند و سالها بعد پدربزرگ و مادربزرگ داریل یکدیگر را در رجاینا، ساسکاچوان ملاقات کردند که این دیدار منجر به ازدواج آنها در یک کلیسای کاتولیک شد. شارپ معتقد است که آنها در واقع یهودی بودند، چون اغلب میشنیده که مادرش با دوستان قدیمیاش به زبان صحبت میکند و همین نکته باعث شده که شارپ بتواند راحتتر زبان آلمانی را درک » یدیش «کند و بیاموزد. مادر مادرش هیچگاه خواندن و نوشتن انگلیسی را فرا نگرفت، گرچه شوهرش مارتین، در روزنامهی محلی حروفچینی میکرد. مادربزرگش شبهای زیادی را در زیرزمین کلیسا به سرگرمیهای عامیانه و بازیهایی شبیه لوتو مشغول بود و با زیادهروی در خوردن و نوشیدن باعث شد که بعدها دندانهاش را از دست بدهد. او همیشه شرطی بازی میکرد و از همین رو چیزهای مختلفی نظیر دستمال، ظروف نقره و حتی لامپ بدست میآورد. بابوشکا مارتا مادربزرگ دوست داشتین داریل، در ۱۹۷۲ وقتی از دنیا رفت که در خانهی قدیمیش مشغول بازی رامی بود. همسرش مارتین ده سال پیش از او به مرگ طبیعی فوت کرده بود. ماریون، مادر داریل متولد ۱۹۱۰ بود. وی عضو گروه کر بود و پدرش امری، قبل از اینکه گوینده بانک شود به عنوان ترمزبانترن در راه آهن ملی کانادا فعالیت میکرد. امری در ۱۹۴۲ ، به عنوان حسابدار به نیروی هوایی سلطنتی کانادا پیوست. داریل، برادری دارد که دو سال از خودش بزرگتر است. اروس، با اینکه نسبت به داریل مهربان بود اما همیشه در او ایجاد ترس میکرد. مادر داریل معمولا به همین دلیل اروس را به آشپزخانه میبرد، جایی که در آن سعی میکرد تا خانوادهاش را دور هم جمع و رسوم مختلف را برگزار کند.

خانواده شارپ اغلب از در سراسر کانادا، از یک پایگاه نیروی هوایی به دیگری، نقل مکان میکردند و سرانجام در سال ۱۹۵۳ در میدلتون، نوا اسکوشیا ساکن شدند. در آن سال، داریل دبیرستان خود را به عنوان نیروی فوقالعاده مدرسه به پایان رساند. او در بدمینتون، بسکتبال، اسنوکر، تنیس روی میز سرآمد بود و به عنوان نقطه عطفی در جذابیت و مردانگی بین خانمها زبانزد بود. داریل به خواندن کتابهای علمی تخیلی خیلی علاقه داشت، حتی در سن شانزدهسالگی به انتشار و توزیع مجلات مصور میپرداخت. او شیفتهی هوگو گرنسبک) ۱۸۸۴-۱۹۶۷ ( نویسنده، مخترع و ناشر آمریکایی بود.گرنسبک بیش از هرچیزی به خاطر انتشار اولین مجله علمیتخیلی شناخته میشود. مشارکت او به این ژانر به عنوان یک متولی آنقدر قابل توجه بود که او را همراه با اچ جی ولز و ژول ورن از تاثیرگذارترین افراد در این ژانر برمیشمارند.


در سال ۱۹۵۳ امری به اتاوا اعزام شد. این تاریخ برابر بود بود برنده شدن بورس تحصیلی داریل از دانشگاه Carleton در اتاوا. داریل در رشتهی ریاضی و فیزیک تحصیل کرد و پس از فارغ التحصیلی در تابستان ۱۹۵۶ ، یک کار پارهوقت در اسکیمو رزرو، جزیره مرجانی، جدا افتاده در وسط خلیج هادسون یافت. او یک تحلیلگر شوران بود و وظیفه داشت که روزانه نمودارهایی از سیگنالهای رادیویی که توسط هواپیما از تندرا یخزده عبور میکنند را به مرکز ارسال کند. این روند، خیلی زودتر از آنچه انتظار میرفت به پایان رسید، زیرا کابین او از سر بیاحتیاطی همسنگرش با اجاق نفتی آتش گرفت و همه چیز سوخت. در ۱۹۵۷ چندین سازمان به داریل درخواست همکاری دادند و او توسط پیشنهادات مختلف دوره شد و در نهایت پیشنهاد کمپانی پراکتر و گمبل را با حقوق و دستمزد $ ۳،۰۰۰ در یک سال را پذیرفت. داریل به عنوان مدیر روابط عمومی به تورنتو سفر کرد و در دفترش مشغول به کار چگونه برای برنده شدن دوستان « شد.

در این دوران دارایی چندانی نداشت و تنها کتاب مقدسش بود که مرتب به آن رجوع میکرد. » دیل کارنگی « نوشتهی ،» و نفوذ مردم او سرپرست یک تیم بولینگ بود و به عنوان سردبیر مجلهی خانگی Moonbeams فعالیت میکرد. داریل کاملا خوشبخت بود. او عاشق کارش بود. او دستخطهای به عمد فانتزی به نام زندگی خوشحالِ مردِ یقه آبی نوشت که با عکسهایی که خود با دو دوربین عکاسیش انداخته بود به چاپ میرسیدند. همه چیز خوب بود تا زمانی که او معاشرتش را با برخی از دوستان ادبیش بیشتر کرد. آنها او را به عنوان انسان سازمانی مورد تمسخر قرار میداند و در نهایت او را متقاعد کردند که دارد استعدادهای خود را در P & G تلف میکند. داریل جاهطلبیهای سرکوب شدهای به عنوان یک نویسنده داشت، به همین ترتیب برای اولین بار، بعد از آگاهی به این مهم دچار تناقض شد و پس از چند ماه با خستگی روحی زیاد از کارش کناره گرفت. در اواخر سال ۱۹۵۹ ، او با پس انداز $ ۱،۰۰۰ ، انتخاب کرد که با یک کشتی بخار دوقلو به فرانسه برود. در این کشتی کوچک حرکت آهسته، نزدیک به ۳۰۰ مسافر به مدت دو هفته همراه داریل بودند. او در این سفر ایدههای کوچک جذابی برای تولید خبرنامه روزانهاش یافت. از برندهی مسابقات پینگ پنگ تا برخی از خانمهای زیبا با داستانهای عاشقانه و البته همجنسگرها ولی بیشتر نوشتههایش این مقطع زمانیاش در مورد تجربیات خودش بود.
 
قایق در Le Havre لنگر انداخت. این سفر کوتاه به پاریس بود. پاریس جایی بود که داریل به عنوان نویسنده مبارزه و پرتلاش با یک مادمازل در بخش غربی به خوشی میپرداخت تا اینکه پولهای پساندازش تمام شد.او پس از آن به انگلستان سفر کرد، جایی که میتوانست در آن شغلی دستوپا کند و برای مدتی به عنوان یک معلم جایگزین در دبیرستان و همچنین در سمت مسئول کتاب های بسته بندی در فروشگاه معتبر Harrod به کار شد. شبها به سالنهای تئاتر و یا به مجموعه و باغ خالی Covent میرفت که در آنجا باله و اپرا اجرا میشد. پس از فقرفرهنگی که در تورنتو تجربه کرده بود با حضور در این امکان احساسی هیجان انگیزی داشت. در ۱۹۶۰ داریل دلش برای سرزمینمادریش تنگ شد، پس به کانادا بازگشت و کار با مطبوعات کانادایی را از سرگرفت. این کار خیلی خسته کننده بود، بنابراین او به مدرسه برلیتز که برای انتساب آموزش زبان انگلیسی در خارج از کشور بود نامهای نوشت و خواست برای آموزش تکالیف انگلیسی در خارج از کشور، در قلب آلمان ، Kreuznach )در نزدیکی فرانکفورت( پذیرش داده شود، خوشبختانه مدرسه برلیتز درخواست را پذیرفت و داریل در آنجا مشغول به کار شد.

این یک تجربه روشنگرانه بود، اما او به سختی می توانست با ۴۰۰ مارک ) ۱۰۰ دلار در ماه( زنده بماند، بنابراین به تورنتو بازگشت و مدت کوتاهی به عنوان آشپز در یک کافه مشغول به کار شد. پس از شش ماه ناامید به انگلستان بازگشت و از طریق پدر بیتلز، یکی از دوستانش، یک صندلی در پرواز میمون روسوس از مونکتون، نیوبرانزویک به منچستر انگلستان گرفت. این یک پرواز دلپذیر نبود، فقط او و خلبان و دوازده میمون به مدت ۱۸ ساعت در حال ضرب و شتم بودند. از خانه بیتلز راهی لندن شد؛ به جایی در یک آپارتمان زیرزمینی که چهار جوان کانادایی زندگی میکردند و سابقهی آمد و شد در میخانهها را داشتند و همچنین خانمهای دوست داشتنی جوان را اغوا میکردند. داریل در آن آپارتمان زیرزمین در چلسی جایی برای خود یافت. او دوباره به عنوان معلم جایگزینی در مدارس مدرن وحشتناک مدرن انگلستان، جایی که نیمی از کلاس برای زندگی جرم و نیمی دیگر برای خواب آماده می شدند، زندگی معصومانهی آموزگاری خود را آغاز کرد.
 
هنگامی که داریل هنوز ۲۳ سال داشت، زندگی بی دغدغه و بیاحتیاط او به پایان رسید. او حالا با زن جوانی که از پیش میشناخت رابطهای را از سر گرفت؛ رابطهای که قبلا به قصد رفتن به جنوب فرانسه پایان داده بود.)در ادامه مادمازل را با کد B شناسایی خواهیم کرد( پس از این بازگشت آنها در چادر کنار یک تپه در یک دهکده ماهیگیری کوچک ) Sète ( ، در نزدیکی Montpelier و Saint Tropez زندگی میکردند. داریل و B پس از آنجا به مدت چند ماه در اسکوتر ساکن بودند و پس از آن به اروپا رفتند و در اروپا از خوابگاههای کاملاً مجهز جوانان استفاده کردند. تا زمانی که B باردار شد، از نظر داریل این پدیده یک اتفاق حیرت انگیز بود. آنها سپس به لندن بازگشتند، جایی در کلیسای قدیمی چلسی ازدواج کردند. چندین سال در چلسی، نایتزبریج، پوتنی، دیوون و در نهایت در یک کلبه قرن هفدهمی کوچک در غرب ساسکس ساکن شدند. اینجا همان جایی بود که داریل دستنوشته های خود را به صورت ریشهای و کارآمد
طبقهبندی کرد.

همه چیز بسیار عاشقانه، همراه با دو پسر کوچکشان پیش میرفت. با گذشت زمان، داریل با مانند کافکا، کییرکگور، سارتر، نیچه، هنری میلر و کارل گوستاو » اگزیستانسیالیستی « نویسندگان یونگ بیشتر آشنا شد و به مباحث فلسفی و ادبیات علاقمند شد. در ۱۹۶۳ برای ادامه تحصیل در دانشگاه ساسکس برایتون برای کارشناسی ارشد در رشتهی فلسفه و ادبیات تقاضا داد. پس از فارغالتحصیل ادبیات شد. » ذهن مدرن اروپا « پذیرفته شدن پایاننامهاش با محوریت موضوعی موضوعات مطرح شده توسط او مورد قبول و تشویق همگان قرار گرفت و سال بعد، یک جایگاه تحصیلی برای موقعیت ارزی در دانشگاه دیژون فرانسه به او توصیه شد.در دیژون، داریل قصد کرد به انجام برساند و به تشریح کار سورن کیرکگور » در جستجوی خود « که دکترای خود را با عنوان پرداخت. شاید )» خودطبیعی «( و ژان ژاک روسو )» خودحیاتی «( دی.اچ.لورنس ، )» خودمذهبی «( اگر او در این زمان مرد بزرگ یونگ را بهتر میشناخت )خود روانشناختی( را نیز به پایاننامه خود اضافه میکرد.

در دیژون سال آسانی پیش روی آنها نبود. برای ماه اول آنها به همراه دو فرزندشان در یک خوابگاه جوانان زندگی میکردند، تا جایی که یک آپارتمان فروتنانه برای آنها در یک ساختمان پیدا شد که سی نفر از آنها یک توالت فرش نشده در فضای باز داشتند. وقتی B هشتماهه باردار بود آنها ون سبز قدیمی خود راه انداختند و در ژوئیه سال ۱۹۶۶ به انگلیس بازگشتند، پس از آن فرزند نمایشگاهی اما « سومشان به دنیا آمد. پایاننامه پر دردسر داریل توسط دانشگاه ساسکس به عنوان رد شد. این پایان افکار مبهم او در مورد یک حرفه دانشگاهی شد. » اصلی در سال ۱۹۶۹ آنها تصمیم گرفتند که به کانادا برگردند و در خانه ارثی B در Burlington ، انتاریو ، یک شهر کوچک در ۴۰ مایلی تورنتو زندگی کنند. این حرکت بدون تلاش کوچکی انجام شد، اما بازگشت به کانادا فقط برای مدتی خوب بود. داریل در تورنتو، کار آزاد با ناشران پیدا کرد، رفت و برگشت. با این حال، اوضاع همه در خانه شارپ خوب نبود. باید خاطرنشان کرد که داریل گرچه یک پدر شایسته بود اما یک شوهر موفق نبود. B در زندگی مشترکشان خوشحال نبود.

هردو برای آرامش به دیگران متوسل میشدند. اوج مشکلاتشان زمانی به وجود آمد که داریل در حال بیرون آمدن از کندوی زنبور عسل در پیش پردهی خانه بود که توسط زنبور عسل گزیده و به حالت خفگی افتاد. او به شوک آنافیلاکتیک دچار شد و دو روز را در بیمارستان گذراند. او به مدت یک سال تحت درمان آلرژی قرار گرفت، اما سرانجام معلوم شد که او فقط به B حساسیت دارد. نمادگرایی دست از سرش برنداشت. او دوباره به لندن برگشت، تا جایی که یک روز از خواب بیدار شد و برای خوابی که دیده شروع کرد به گریه کردن و دیگر نتوانست جلوی گریهاش را بگیرد. روز بعد، به دیدن یک تحلیلگر یونگی، به نام دکتر آنتونی استیونز رفت، او در چند هفته کمک کرد تا داریل دوباره به زندگی برگردد. داریل می خواست و نیاز بیشتری به دکترش داشت، اما ابتدا مجبور شد به خانه برود تا خانواده خود را آگاه کند و شغل خود را ترک کند، زیرا در سال ۱۹۷۰ گروهی از نمایشنامه نویسان او را به عنوان مدیر تعاون نمایشنامه نویسان استخدام کردند، که برای انتشار نمایشهای کانادایی با تعداد کم تاسیس شده بود و توسط کمک مالی دولت پشتیبانی میشود و این نشانه زندگی فرهنگی در حال رشد کانادا بود. داریل با تبلیغ نمایشنامه ها به سینماهای استان های دیگر و در نهایت به سراسر کانادا سفر کرد. در همین حال او در باغ بورلینگتون در پشت ذرت ماری جوانا ) Belltower Fineglow ) پرورش داد و در زیرزمین پنهان شد و علفهای هرز خانگی خود را در ناامیدی آرام نشان داد. در سال ۱۹۷۳ او که هم خودش و هم ازدواجش دچار تباهى شده بود دوباره به انگلیس برگشت تا بتواند تحلیل خود را ادامه دهد. بعد از چند ماه به زوریخ رفت تا از آموزش جونگیان سؤال کند. با استناد به نویسندگان رابرتسون دیویس و آکادمیک نورثروپ فری، پذیرفته شد اما برای ورود به برنامه باید تا پاییز سال ۱۹۷۴ صبر میکرد.


او به کانادا بازگشت، پیشنهاد کرد که B خانه خود را بفروشد و به همراه او و فرزندان به زوریخ برویدلی او امتناع کرد. دو هفته پس از کریسمس ۱۹۷۴ داریل با B درگیر شد و خداحافظی اشکآوری با بچههایش کرد. آنها را بوسید و نیمه شب با یک اتوبوس به سمت تورنتو رفت، جایی که به مدت ۸ ماه در یک آپارتمان زیرزمینی زندگی کرد که دیوارهایش با نقاشی های ماندالایی و تصاویر رویاگونه و نسخه های برگشت خورده از دفتر چاپ تزیین شده بود. در سوئیس، داریل کارهایی را برای آموزش انگلیسی و ویرایش کتاب پیدا کرد. در این میان اتفاقات بسیار بیشتری رخ داده است. در سال ۱۹۸۷ وی با دریافت مدرک دیپلم در روانشناسی یونگین شد. پس از آن به تورنتو و نزد سه فرزندی که به طرز وحشتناکی از دست داده بود بازگشت. B به طور غیر منتظرهای فرض کرد که آنها زندگی متاهل خود را از سر بگیرند، اما داریل برنامههای دیگری را در ذهن داشت. B تلخ و از نظر عاطفی ناامید، طلاق خود را تا سال ۱۹۸۳ به تأخیر انداخت. داریل با دریافت طلاق در طلاق، یک خانه قدیمی ویکتوریا را از چند سال پیش در دفتر خود در P & G خریداری کرد. همزمانی، با چه کسی؟
 
اگرچه بسیاری بر این باور بودند که او یک احمق است، اما داریل شارپ یک دانشمند احمق نبود، اونقدر باهوش بود که در سال ۱۹۸۰ یک چاپخانه به نام Inner City Books تاسیس کرد، که منحصرا بخش ویژهای از کتابهای یونگی را فراهم میکرد. او ابتدا تز زوریخ به نام پیام محرمانه the secret raven را منتشر کرد که موضوع آن درگیری و تحول در زندگی فرانتس کافکا بود، او که نمیخواست یک تنه قضاوت کند شروع کرد به جمع کردن نسخه های دستی از دیگر تحلیلگران. با گذشت زمان هنوز هم این شرکت متوسط که هرگز بیش از سه نفر هیات مدیره نداشته است. داریل در این چاپخانه کتابهای خود را منتشر کرد که بیش از ۳۰ جلد است و آثار حدود ۵۰ تحلیلگر دیگر را به چاپ رسانده، از جمله ماری لوئیز فون فرانتز که با بزرگواری موافقت کرد که حامی او باشد، ماریون وودمن، ادوارد اف ادینجر، آنتونی استیونز، جیمز هالیس و جی گری اسپارکس - کانونی با ۱۵۰ عنوان کتاب که همه یونگ را در قلب خود دارند.





 

نظرات 
    برای ثبت نظر باید عضو باشید. اینجا ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد سامانه شوید.