روان تحلیل / مطالب / روانشناسی تحلیلی یونگ / ویکی یونگ

عقده مادر - 1

1398/11/25

چکیده
میل به انفعال در یک فرد را عقده مادر گویند. زمانی که فرد ترجیح می دهد کاری انجام ندهد یا انجام آن را به زمان نامعلومی موکول کند. این تعریف، ساده ترین و ابتدایی ترین تعریف در مورد عقده مادر است. عقده مادر رابطه ی نزدیکی با تنبلی دارد و به این علت عقده مادر خوانده می شود که در تعریف روانشناسی عقده تحلیلی از ساختار و شیوه ای از ساخت تمامی اجزای روان شخص است و این عقده از دو بخش هسته عقده و پوسته عقده تشکیل می شود .

 

دست و پنجه نرم کردن با "عقده مادر" است

 

عقده مادر
 
 
 
 
ترجمه: نسرین بیرق دار
 
 
 
 
یکی از بزرگترین چالش‌ها برای فردی که در راه "تفرد" است، دست و پنجه نرم کردن با "عقده مادر" است. چرا که از یکطرف همه می‌خواهند که مورد لطف و حمایت مادر قرار بگیرند، از طرف دیگر هم ما با خطر گم شدن در "زهدان کودکی و عقبگرد کردن" روبرو هستیم. اینکه بتوان هم از توجه و نگهداری مادر برخوردار شد و هم خودمختاری و اختیار خود را بدست گرفت، بنظر فرآیند دشواری می‌نماید. کمپلکس مادر حاویِ نقشه بنیادی آرکی تایپی از توصیف یک "مادر" است. اریک نومن، روانکاو تحلیلی و از شاگردان برجسته یونگ، نویسنده کتابِ مشهور "مادر کبیر" است و در زمینه کمپلکس مادر بطور کلی نوشته‌های مبسوطی دارد. وی می‌نویسد: 
 
" درک مفهوم آرکی تایپ مادر به آنچه ما از واکنش‌های مادر در طی تاریخ میدانیم مرتبط است- طبعاً الگوی آرکی تایپیِ رابطه مادر وفرزندی، در حمایت و پرورش مادر از فرزند نشان داده می‌شود. کودک نیزمتقابلا الگوی گریه و خنده و صداهای خاص از خود در آوردن را به شکل پاسخ به مادر، در این الگوی آرکی تایپی نشان می‌دهد".
 
بنا به قول اریک نومن، از بدو تولد کودک، یک "حالت چاره سازی" (state of solution) میان مادر فرزند برقرار می‌شود. این "حالت چاره سازی" توصیف احساس کامل وصل ِ "سلف" با "ایگو" در میان مادر و فرزند است. برای کودک، این وصل همه جانبه است، تا انجائی که کودک حس کند گوئی همه جیز متعلق به اوست و "سلف" در کودک بشکل مادر او مجسم و مجسد می‌گردد. لذا در مسیر توسعه، محور" ایگو/سلف" در کودک، با توده‌ای از "تصویر" مادر که درونی شده است و همینطور ایگوی فردیِ او، شروع می‌شود. 
 
طبق نظر اریک نومن، محورِ "ایگو/سلف"، نقطه ثقل این ارتباط پیچیده دوطرفه‌ای است که ناآگاه را با مرکز تمامیت فردی- یعنی (سلف) - از یک سو و آگاهی را با مرکز خود "ایگو" - از سوی دیگر بهم پیوند می‌دهد. نومن, پرورش و توسعه چنین رابطه‌ای (یعنی رابطه ایگو با سلف)، که طبیعتی بدوی و ابتدائی و از درون به بیرون و بیرون دارد را امری فوق العاده مهم می‌داند. از نظر او، پی ریزی ساختار محوری ایگو/سلف هم رشد و توسعه‌اش منوط به رابطه میان-فردی و بینابین ِ مادر و فرزند است. به بیان دیگر، در زندگی فرد بالغ، مسئله نه تنها این است که ما چگونه با مادر شخصی خود ارتباط برقرار می‌کنیم، بلکه این نکته که ما با انسانهای دیگر و دنیا چگونه ارتباط برقرار می‌کنیم. زیرا که چگونگی ارتباط برقرار کردن انسانها با یکدیگر و پذیرش رخ دادهای این عالم، متکی بر توسعه ایگو/سلف در فرد است.
 
تنش پویای میان رابطه مادر-فرزند، در برقراریِ یک کشمکش بنیادی و بالقوه برای مسئله "وابستگی" از یک سو، و "خودمختاری" از سوی دیگر است که نتیجتاً این امر سراسر عمر انسان را در بر می‌گیرد. لذا برای هر فرد، کیمیای تفرد منحصر به فرد او، غالباً وابسته به توده آرکی تایپی ویژه‌ای در فرد است که حاصل از ارتباط مادر و فرزندی در اوست. این توده می‌تواند تعیین کند که آیا عقده مادر در این فرد "مثبت" است یا "منفی". 
 
 
عقده مادر
 
 
عقده مثبت مادر: به این نکته اشاره می‌کنم که آثار و نوشته‌های اریک نومن درباره آرکی تایپ‌ها، عمدتاً تمرکز ویژه‌ای بر توسعه و نماد ِ" آرکی تایپ مادر" دارد. لذا هر کس که به بررسی آرکی تایپ مادر و عقده مادر توجه دارد، خوب است از آثار نومن استفاده کند. از نظر نومن، این مادر "مادر ازلی" است که رفتار غریزی مادرانه‌اش را که بطن و جوهره همه آرکی تایپ‌هاست را به ظهور می‌رساند. دایگی و حمایت کودک برای بقای جسمی و روحی او ضروری است. رابطه دوطرفه‌ای که میان مادر و فرزند است بطور آرکی تایپی با کنش و واکنش‌های مادر و فرزند تعیین می‌شود. گریه، بغض، و لبخند کودک، برانگیزاننده حمایت، تغذیه و پرورش می‌شود که دایگیِ مادر، الگوی مرکزی آن است و باعث می‌شود بقول نومن " کودک تجربه دریافتِ تائید از انسان دیگری را داشته باشد و به دیگران اعتماد کند زیرا که این امر زیربنا و بنیاد شکل گیری خود (ایگو) و روابط او در آینده است". 
 
بطور ایده آل، در طی رشد کودک از مرحله کودکی به بلوغ، مادر هم به صورت آرکی تایپی، خودش را با نیازهای فرزند، همگام و هماهنگ می‌کند. و روشی را بر می‌گزیند که در آن گرچه کماکان پرورش دادن را دنبال می‌کند، اما جانبداری و حمایت بیش از حد را کمتر و در ازای آن، تجربه استقلال و جدا شدن در فرزند را تقویت می‌کند.  ما حصل برخورد و رویاروئی میان مسئله "وابستگی" و"خودمختاری" کودک، بستگی به این دارد که "سلف" فرزند تا چه حدی قوی و مورد تائید مادر قرار گرفته است. از آنجائیکه رابطه بامادر تعیین کننده کیفیت ِ "ارزیابی‌های فردی ما نسبت به خودمان" است، تجلی مثبت ِ اهرم ایگو/سلف، در واقع بازتاب رابطه پرورنده، حمایت شده و صیقلی شده میان مادر و فرزند است. بقول نومن: " رابطه خوشبختی زای نخستین میان مادر وفرزند، اعتماد به نفس ای را ایجاد می‌کند که امنیت محور- ایگو/سلف- که اسکلت و استخوانبندی تشکیل "من" در فرآیند تفرد است را به پا می‌دارد". 
 
 
چنین رابطه سالم و پروراننده‌ای میان مادر و فرزند، قابلیت‌های فرزند را برای در آمیختن با جهان بیرون و میزان توانائی و ظرفیت او را برای ایجاد رابطه با "ناآگاه" خودش تعیین می‌کند. نومن تاکید بر این دارد که تجربه "سلف" از راه رابطه توام با اعتماد و صمیمانه مادر و فرزند صورت می‌گیرد.
 
با این حال کشمکش و چالش از سوی فرزند، برای چیرگی بر مادرِ حامی‌اش صورت می‌گیرد زیرا برای فرزند، "وابستگی" باید توسط "خودمختاری" ای که پی ریزی‌اش می‌کند مطرود بشود. در این مقطع، "آرکی تایپ منفی مادر" بصورت توده‌ای متراکم که باید بر آن چیره شد و یا از آن جدا شد، بوجود می‌آید. البته این وضعیت "منفی" فرزند نسبت به مادرش، تا حدودی یک مرحله طبیعی رشد و توسعه است و با آنکه واکنش مادر می‌تواند باعث جلوگیری و یا تسهیلات در این مرحله جدائی بشود، ولی با این حال چنانچه حمایت و توجه مثبت مادر دوره‌ای طولانی را داشته باشد، می‌تواند منفی بشود و محبت زیادیِ مادر باعث خفقان فرزند بشود. مثلاً در بلوغ مادر"مثبت" بطور ایده آل، می‌گذارد تا به جای حمایت بیش از حد فرزندش، او را به جای چنگ انداختن و وابستگی به خود، که مربوط به دوران اولیه زندگی کودک است، آماده رهائی و استقلال کند. 
 
حال ببینیم کمپلکس منفی مادر چگونه تشکیل می‌شود؟ همانطور که اشاره شد، اختلال در اعتماد به نفس بنیادی در یک فرد، ریشه‌اش در رابطه آغازین او با مادرش است. عدم اطیمنان از سوی مادر در تأثیرات بیرونی مانند گرسنگی، درد، ترس، خشم و ...منجر به بوجود آمدن "ایگو" ئی در فرد بشود که این "ایگو"، قادر به حل کردن و تمامیت بخشیدن به تجربه‌های مثبت و منفی در خودش نشود. این عدم قابلیت ِ "ایگو" در هضم تجربه‌های واهی زندگی توسط آن مادری پایه گذاری شده است که خودش قادر به تحمل تمامیت بخشیدن و در بر گرفتن تجربه‌های دشوار کودک خود نبوده و در نتیجه، ایگوی فرزند، جهان را آنگونه که هست مشکل خواهد پذیرفت. در چنین شرایطی است که مادر نتوانتسته با حضور و قابل دسترس بودن خود، رل تسکین بخش و تشفی دهنده که نیروهای آرکی تایپی را فعال بسازد را ایفا کند و میانجی فهم و درک جهان واقعی بگردد.
 
 
عقده مادر
 
 
"تصویر" مادر در ذهن کودک- که یک ایده فطری در ذهن او است- نه تنها درونی کردن مادر و "عقده مادر" و همینطور آنیمای پدر و "عقده مادر در پدر" در او است، بلکه ترکیب و ائتلاف میان شئی درونی شده و آرکی تایپ بیرونی شده نیز می‌باشد. لذا اندازه و درجه‌ای که مادر، بی اعتنا به خودش را از تاثیرات ای که کودک از بیرون می‌گیرد (گرسنگی، درد .....) همان میزان ای است که بعدها درجه و اندازه عشق دادن و رابطه ایجاد کردن فرزند را با افراد بیرونی تشکیل می‌دهد. 
 
اختلال در رابطه آغازین، اعم از محرومیت‌های جسمانی و یا محرومیت‌های روحی، باعث تولید ایده "مادر بد" در روان کودک شده و ایگوی او را یا نیازمند و حریص و یا ایگوی فقیر و محروم ای می‌کند. چنین زیان و آسیب ِ ناشی از رابطه آغازین مادر و فرزند، که ایگو را از امنیت و اطمینان محروم ساخته و نه تنها در ارتباط با مادر، بلکه همه ایمان و عقیده‌های آتی و اعتمادی که از تجربه نخستین او باید نشات بگیرد، را بعدها در ارتباط با "سلف" مختل می‌سازد. این اختلال، از آنجائیکه ایگوی فرزند به حال خود رها شده تا خودش به طوری تأمین معاش روانی خودش را بکند، بعدها در فرزند، مشکل فهم رابطه "ایگو/سلف" را ایجاد می‌کند و حس "بی معنائی" و پوچی این عالم را در فرد القا می‌کند. این شرایط درست در تضاد احساس کودک ای است که یاد گرفته که تجربه‌های خوب و بد را در خودش انضمام بدهد. (بقول دوستان ترک زبان: ددم وای!!:)
 
فقدان رابطه با "سلف"، به صورت " فقدان عشق به خود" خودش را نشان می‌دهد. آرزوی تلخ و ناکام مانده میل به دوست داشته شدن، آنقدر دردناک است که به شکل احساس " شرمساری و احساس گناه" خودش را جلوه گر می‌سازد. احساس اینکه فرد فکر می‌کند طبیعی نیست و از همه کمتر و بدتر است.  اریک نویمن می‌گوید: " مادر کبیرِ ارتباط آغازین، نه تنها خدابانوئی است که مرگ و زندگی را رقم میزند و نه تنها توسعه مثبت و یا منفی روانی به دست اوست، بلکه این اوست که با اعلامیه صادر کردن، همه سرنوشت فرد را تعیین می‌کند." رابطه آغازین با مادر، اگر منفی باشد، نیروی منفی‌ای را حمل می‌کند که فرد بطور ناآگاه، سرنوشت شومی را برای خودش اعلام می‌کند بطوریکه گوئی که خدابانو آن اعلامیه را صادر کرده است.
 
در توده عقده "مادر منفی"، رابطه آغازین، طبیعت غیر قابل تحملی دارد. لذا "ایگو" هم نسبت به خودش و دیگران تحمل اش کم است و شرایط برای ساختار "سوپر ایگو" که قادر به عذاب وجدان دادن به خود و دیگری است، و فرد را موجودی نه چندان قابل دوست داشتن می‌کند، آماده می‌شود. این باعث رنج و عذاب ِ ایگو و طرد خود توسط خود می‌شود و نتیجه‌اش احساس یاس و نومیدی و تنهائی است.... 
 
برای جبران این احساس دردناک، ایگو سعی می‌کند که خودش را با بهتر از دیگران بودن کامیاب سازد. اما این اقدام ایگو الزاماً جهش ای بسوی رفتن به سوی "خود" نیست بلکه مجزا کردن خود از همه و از جمله از "خود" است. وقتی که ایگو حتی از "سلف" هم خودش را مجزا می‌کند، یک رابطه چماق و هویج ای میان ایگو و سوپر ایگو درست می‌شود و حالات مادرانه مثل صبر، تحمل، پرورش دادن، تغذیه کردن، آسایش و آرامش بخشیدن توسط حالات پدرانه، توقیف و "غصب" می‌شود و به جای ویژگی‌های مثبت و پرورش دهنده زنانه، حس قضاوت کردن، اراده، موفقیت و رقابت و تفوق، جای آن را می‌گیرد.
 
 

کمپلکس مادر و آرکی تایپ "مادر مقدس":

 
اگر جنبه زنانه در معنویت یک فرد زخمی و آسیب ببیند، تجربه امر مقدس که باعث احساس شدید سرخوشی و جذبه می‌شود و شوق "مادر کبیر" ممکن است تصویری مقدس ر ابیافرید که که با کمپلکس شخصی عجین شود. چنین تصویری باعث می‌شود که مردان زنان را یا موجودی مقدس و یا زنی روسپی ارزیابی کنند.
 
بنا به قول یونگ، آرکی تایپ مادر، موطن و زهدان و جایگاهی است که عملکرد همه آرکی تایپ‌ها در آن صورت می‌گیرد. وی می‌نویسد: 
 
" ذهن انسانی بخشی از راز آمیزی ژرف زندگی است، و ساختار عجیب و خاص خودش را دارد و مانند سازواره های دیگر فرم و شکل می‌یابد. اینکه آیا ساختار روانی و عناصر آن مانند آرکی تایپ‌ها، هرگز سرمنشاء ای داشته‌اند یا خیر، از پرسش‌های معنوی و در نتیچه غیرقابل پاسخ ای هستند. ساختار از پیش معلوم به ما داده شده، پیش شرط ای که در هر موردی حاضر و موجود است- آرکی تایپ مادر است- زهدان و فرمی که هر تجربه‌ای در آن ریخته می‌شود."
 

کارل یونگ - از کتاب " جنبه‌های روانشناختی آرکی تایپ مادر"

 


 
“The mind is part of the inmost mystery of life, and it has its own peculiar structure and form like every other organism. Whether this psychic structure and its elements, the archetypes, ever originated at all is a metaphysical question and therefore unanswerable. The structure is something given, the precondition that is found to be present in every case. And this is the mother, the matrix- the form into which all experience is poured”. 
 
Carl Jung- Psychological aspects of the mother archetype.

 
 

نظرات 
    برای ثبت نظر باید عضو باشید. اینجا ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد سامانه شوید.