اندیشه های یونگ و MBTI چه میزان با هم تناسب دارند؟
چکیده
تحقیق، ترجمه، گردآوری و نگارش : حمید رضا ریاضتی
(دانش آموخته دوره تربیت مدرس و تحلیلگر یونگی در روان تحلیل)
چه تفاوتهایی میان مدل تیپ شناسی یونگ و نظریه MBTI وجود دارد؟
هدف مایرز و بریگز ساده سازی نظریه یونگ و کاربردی کردن آن برای عموم مردم بود. آنها MBTI را بر اساس نظریه یونگ بنا کردند. اما با این حال تفاوتهایی بین رویکرد یونگ و MBTI به تایپ وجود دارد. یونگ هرگز قصد نداشت ایده خود را به یک مفهوم کمی تبدیل کند. به عبارت دیگر او به دنبال یک روش برای سنجش در افراد نبود. او این ایده را صرفاً به عنوان یک راهنما ضروری میدانست. زمانیکه یونگ کتاب تیپهای روان شناختی را منتشر کرد در آن از دو نگرش درونگرایی و برون گرایی و چهار کارکرد ذهنی یعنی حس، شهود، تفکر و احساس صحبت کرد که از ترکیب آنها هشت فرایند ذهنی حاصل میشود.. مایرز و بریگز با استنباط از آن و اضافه کردن بعد با سختار یا منعطف آنرا به یک ابزار تیپ سنجی تبدیل کردند و اینگونه 16 تیپ شخصیتی تشکیل شد. البته اگر به مفهوم تیپ دقت کنیم، تیپهای یونگ هم همانند MBTI شانزده تیپ است.
یکی از تفاوتها نظریه یونگ و MBTI این است که سیستم تیپ شناسی MBTI کمتر بر روی کارکردهای شناختی تمرکز دارد و اساساً تعاریف متفاوتتری با تیپ شناسی یونگ دارد. برای مثال در سیستم تیپ شناسی یونگ کارکرد احساس به عنوان یک کارکرد ارزش گذاری شناخته میشود و این موضوع در سیستم مایرز-بریگز به گونه متفاوت تعریف شده است که حتی ممکن است این سو تفاهم را ایجاد شود که شخص احساسی، اندیشمند نیست. گذشته از بحث تفکری یا احساسی بودن، تعریف خوبی از درونگرایی و برونگرایی نیز ارائه نشده است و غالباً این دو نگرش را با انرژی اجتماعی اشتباه میگیرند. در صورتی که بهتر است این دو نگرش را با اصطلاحات فلسفی سوبژه و ابژه تفسیر کنیم. هنگامی نگرش غالب یک فرد برون گراییست، میتوانیم بگوییم توجه ایگو به سمت دنیای عینی یا آبجکتیو جلب شده است، در حالی که اگر ایگو به درونگرایی گرایش یابد، میتوانیم بگوییم که از یک جهان بینی ذهنی یا سابجکتیو حمایت میکند.
نامه گمراه کننده یونگ در مورد تیپ شناسی مایرز-بریگز
یک سوء تفاهم عمومی وجود دارد که کارل گوستاو یونگ کارهای ایزابل بریگز مایرز را تأیید کرد. با این حال، او بارها و بارها مخالف تفسیر عامیانه از کتاب خود یعنی "تیپهای روانشناختی" و تحقیقات مبتنی بر ابزار MBTI® بود. در واقع یک شکافی بین مایرز و کارل یونگ است که بیش از نیم قرن از کسانی که از تیپ شناسی مایرز-بریگز استفاده میکنند پنهان مانده است. سوء تفاهم عمدتاً ناشی از نامه تحسین کننده از یونگ به مایرز در سال 1950 است. با این حال این نامه را یونگ ننوشت و دیدگاه او نیست بلکه توسط منشی وی نوشته شده است که آن را به زبان سیاست مدارانه در لفافه قرار داد تا عدم پذیرش یونگ را پنهان کند. مایرز در سال 1937 به همراه مادرش کاتارین بریگز با یونگ ملاقات کرده بود. در سال 1950، مایرز جزئیات پرسشنامه مورد نظر خود را برای یونگ ارسال کرد و از وی خواست که او را در ایام تعطیلات در سوئیس ملاقات کند. منشی وی دو پاسخ ارسال کرد. در اولین نامه گفت که او بیمار است (ساندرز 1991، صفحه 120). سپس دومین نامه را ارسال کرد که توسط یونگ به امضا رسیده بود. متن نامه دوم به شرح زیر است:
از شما بسیار متشکرم که پرسشنامه جالب خود را برای من ارسال کردید و توضیح جالب توجهی از نتایجتان ارائه دادید. همان طور که شما به خوبی در این زمینه تحقیق کردید، فکر میکنم شما این کار را در این مسیر به خوبی انجام دادهاید که من به سختی میتوانم از آن انتقاد کنم یا حتی آنرا نیازمند بهبود بدانم. مدت زیادی است که من هیچ کار در این مسیر انجام ندادهام، چون موضوعات دیگری توجه من را به خود جلب کرده است. با این حال، من باید بگویم که برای هر توسعه آتی نظریه تیپ شناسی، شاخص تیپ شناسی شما کمک بزرگی خواهد بود. من بسیار مشتاقم که شما را ببینم، اما فعلاً در حال بهبود یافتن از یک بیماری خسته کننده هستم و در حال حاضر به یک تعطیلات طولانی نیاز دارم که از آن تا پاییز دیگر باز نخواهم گشت. صمیمانه امیدوارم که اوقات خوشی در اروپا داشته باشید. |
با این تفاسیر به نظر میرسد که یونگ خودش را از نظر سطح دانش تیپ شناسی از مایرز کمتر میداند و تفسیر او را از نظریه خود تأیید میکند. با این حال، باید بگوییم که ماری-ژان اشمیت نامه را نوشت و یونگ تنها آن را امضا کرد بدون آن که به آن نگاه کند. شواهدی وجود دارد که از این دیدگاه پشتیبانی میکنند.
شواهد
اولاً، این نامه با دیدگاههایی که یونگ در جای دیگر بیان کرده است، مغایرت دارد. به عنوان مثال، هنگامی که در مصاحبهای درباره تفسیر آمریکایی از نظریه تیپولوژیکش از وی سؤال شد، وی گفت: "خدا من را از دوستانم حفظ کند" مثال دیگر پاسخ یونگ به یک دانشجوی دکترا است، که با یونگ تماس گرفت تا درمورد تحقیقات MBTI نظر خود را اعلام کند. یونگ از کمک کردن امتناع ورزد و گفت این نوع کار با محتوای کتابش مطابقت ندارد. یونگ از اوایل دهه 1930 تا اواخر دهه 50 اعتراضات مختلفی راجع به تفسیر رایج از نظریه تایپولوژیکی خود انجام داد.
دومین مدرک این است که اشمیت در پاسخ به مکاتبات دارای استقلال زیادی بود. در زمان دریافت نامه مایرز، اشمیت به مدت 18 سال منشی یونگ بود. یونگ آنقدر به او اعتماد داشت که همه نامهها را امضا کرد و هرگونه نامه چاپی را در کمتر از یک نگاه تأیید میکرد.
سوم اینکه سبک مکاتبه یونگ غالباً اینگونه نیست. او در مکاتبات خود صریح و شفاف انتقاد و یا موافقت میکرد و عمیقاً در مورد مسائل تئوری بحث میکرد.
چهارم اینکه یونگ و اشمیت غالباً از بیماری جهت بهانهای برای ملاقات نکردن با مردم استفاده میکردند.
پنجم اینکه در آن زمان یونگ همیشه برای گوشی گیری از کار به بولینگن میرفت و افراد به خصوصی را برای ملاقات میپذیرفت.
ششم اینکه این فرض که مایرز از یونگ در تئوری تایپ باسوادتر بود، صرفاً به این خاطر که یونگ دغدغه دیگری داشت غلط است. در همان زمان یک استاد کلاسیک چینی مطالبی مربوط به تائوئیسم را برای وی ارسال کرد. در حالت دوم، یونگ نگذاشت که دانش برتر شخص دیگر مانع او شود و او با انتقاد نظری عمیق به دومی پاسخ داد. و در نهایت اینکه این فرض که علاقه یونگ به این موضوع هم کم شده بود نیز اشتباه هست چرا که در در کتاب انسانها و سمبلهایش یک فصل را به این موضوع اختصاص داده است.
به عنوان جمع بندی ظاهراً نظریه MBTI چندان نتوانست همه مفاهیم یونگ را در خود جای دهد. به عقیده بسیاری از یونگین ها، مایرز و بریگز آنچه را یونگ گفت به خوبی درک نکردند. اما باید توجه کنیم که چند دهه از عمر MBTI میگذرد و تحقیقات زیادی بر روی آن انجام شده و تاکنون سه نسل از آن منتشر شده که در هر نسل نسبت به نسل قبلی بهبود یافته است و اکنون محبوبترین ابزار شخصیت شناسی جهان است.
در مقالات آینده به شرح و تفسیر بیشتر نظریه یونگ و MBTI خواهیم پرداخت.