- روان تحلیل /
- مطالب /
- کتاب
عقدهٔ مادر در روابط زن و مرد
1398/12/09
چکیده
«در سراسر تاریخ، قوانین، آداب و رسوم و پیمانها رابطهی مرد را با زن و همچنین رابطهی مرد را با زنانگی خودش تنظیم کردهاند؛ اما تنها در دوران اخیر است که انسان توانسته در مسیر دگرگونیهای اجتماعی، گامی بسیار بزرگ بردارد و در اینگونه امور، دست به تصمیمگیریهای شخصی بزند؛ این آزادی همان اندازه جدید و تازه است مه دنیای مدرن ما، ازاینرو خواستار آگاهی ویژهای است که درگذشته هرگز مطرح نبوده است.» این جملات آغازین کتاب عقدهی مادر و روابط زن و مرد؛ روانشناسی کهنالگویی انسان امروز است. کتابی که رابرت جانسون نوشته است و در آن مسئلهای جالب در روانشناسی مردان را روایت کرده است.
معرفی و خلاصه کتاب عقدۀ مادر در روابط زن و مرد
کتاب "عقدۀ مادر و روابط زن و مرد " با عنوان انگلیسی Lying with the Heavenly Woman توسط رابرت الکس جانسون نوشته شده و دکتر تورجرضا بنیصدر آن را به فارسی برگردانده است. این کتاب در نسخۀ اصلی خود شامل سه بخش مقدمه، عناصر زنانه و آلودگیهای عناصر زنانه است. دکتر تورجرضا بنیصدر این کتاب را به فارسی ترجمه کرده و با افزودن بخش واژهنامه، به ابتدای این فصول، کتاب را در چهار بخش واژهنامه، درآمدی بر زنانگی در زندگی مرد، عناصر زنانه (مادر، عقدۀ مادر، کهنالگوی مادر، خواهر، آنیما (زن درون)، همسر، دختر، سوفیا، هتایرا، دوستی، روابط هومواروتیک) و آلودگیهای عناصر زنانه ارائه کرده است. رابرت جانسون در مقدمۀ این کتاب میکوشد با تشریح زنانگی در زندگی مرد، ذهن خواننده را برای ورود به دنیای آنیما و کهنالگوی مادر و سایر عناصر زنانۀ وجود مرد آماده کند. او سپس با بیانی شیوا هر یک از عناصر زنانهای را که مرد در زندگی خود با آنها روبروست شرح میدهد. در فصل دوم آلودگیهای عناصر زنانه با یکدیگر مورد بحث قرار گرفته و جانسون میکوشد خطرات هر یک از انواع آلودگیها را توضیح دهد.
دکتر بنیصدر در بخشی که با عنوان واژهنامه به این کتاب افزوده است، مفاهیم زیر را تشریح کرده است: آرکیتایپ یا کهنالگو، سایه (شادو)، پرسونا یا نقاب شخصیت، آنیما، آنیموس، ناخودآگاه (شخصی و جمعی)، و اروس. در بخش مقدمه یا درآمدی بر زنانگی در زندگی مرد، جانسون با بررسی اثر آداب و رسوم بر فهم مرد از زنانگی، مفهوم آزادی را در نگاه مردان به چالش میکشد. او در نقطۀ اوج بیان اثری که درک زنانگی بر زندگی مرد میگذارد، مینویسد:
Almost all of a man's sense of value, worth, safety, joy, contentment, belongingness,
and happiness derive from his inner feminine nature.
and happiness derive from his inner feminine nature.
دکتر بنیصدر برای تشریح ارزش درک زنانگی توسط مرد نوشته است: در فرهنگ پدرسالارانه هرچه که به زنانگی مربوط است، پست و بیارزش دانسته میشود؛ به ویژه مردها ناگزیرند این جنبهها را در خود سرکوب کنند. بنابراین جنبههای زنانۀ مرد به ناخودآگاه رانده شده و به صورت "سایه" درمیآیند و از دسترس آگاهی وی خارج میشوند؛ مرد از درک مستقیم این جنبهها ناتوان است و به ناچار آنها را در مصادیق بیرونی زنانگی جستجو میکند. جانسون در ادامۀ این بخش سعی میکند با روایت داستانهای اساطیری، دو جنسی بودن روان انسان را به خواننده تفهیم نماید.
در فصل اول–همانطور که پیشتر نیز گفته شد–جانسون به تشریح عناصر زنانه (The Feminine Elements) میپردازد:
مادر: مادرِ واقعی یک فرد. یک وجود انسانی که تعیینکنندۀ پندار مرد (پسرش) از زن است. مادر، بیرون از فرد و یک انسان مجزاست.
عقدۀ مادر: جنگ با عقدۀ مادر سختترین نبرد هر مردی است. عقدۀ مادر در مرد یعنی آرزوی او برای بازگشتِ دوبارۀ قهقرایی به دوران کودکی و مورد مراقبت قرار گرفتن. یعنی به رختخواب خزیدن و پتو را روی سر کشیدن برای شانه خالی کردن از برخی مسئولیتهایی که با آن روبروست.
دکتر بنیصدر در شرح خود بر این بخش، نوشته است: تأثیر عقدۀ مادر بر فرد، به خودِ مادرِ او بستگی نداشته بلکه به شیوۀ دریافتی بستگی دارد که هر یک از ما از مادرمان داریم. مراحل تفرد از نظر یونگ عبارتند از:
ego-parent → ego-world → ego-self → self-God
نیمه دوم زندگی | نیمه اول زندگی
در این مراحل، شرط ورود به مرحلۀ بعد، رسیدن به دستاوردهای مرحلۀ قبل است. بنابراین هرگاه در درون با مقاومت یا نیرویی روبرو شدیم که میخواهد ما را در مرحلۀ پیشینِ رشد نگاه دارد (در دایرۀ امن)، باید بدانیم با یکی از هزاران چهرۀ تجلی عقده مادر روبرو هستیم. مردانی که سعی میکنند با نمودهای بیرونی نظیر وسایل ورزشی، خودرو و ...) آن تصویر ذهنی موجود از مردانگی را تقویت کنند، در واقع فقدان پیروزی در نبرد عقدۀ مادر (که در اساطیر غرب "نبرد اژدها" نماد آن است) را با این جایگزینهای اندوهبار پر میکنند. لاف دلیری زدن، ماجراجوییهای خطرناک، تبدیل کردن یک نهاد (دانشگاه، کلیسا و ...) به یک حوزۀ امن، همگی نمونههایی از نمودهای بیرونی عقدۀ مادر هستند. شکست نهایی در عقدۀ مادر، خودکشی است.
جانسون میگوید: هر عنصری در روان انسان، اگر در جایگاه درست قرار داشته باشد، سودمند است. آنچه خطا یا پلیدی را به وجود میآورد، در جای نادرست قرار گرفتن یک عنصر است. حتی عقدۀ مادر اگر در جای درست خویش قرار بگیرد، سازنده است. اگر مرد در زندگی شخصی خود نبرد اژدها را انجام داده و قدرت مردانگی خود را به دست آورده باشد، آن هنگام میتواند به سفر بسیار خطرناکِ بازگشت به جایگاه مادران دست بزند و پیوند خود را با آن، بازسازی و اصلاح کند (افسانه فاوست) که این امر مختص نوابغ است نه افراد معمولی.
کهنالگوی مادر: جایگاه طبیعت مادر، زندگی، تغذیه، حمایت و قدرت. نیمه زنانۀ خدا. گوهر و ماهیت عقدۀ مادر و کهنالگوی مادر یکی است و تنها چگونگی رویارویی ما با آنهاست که متفاوتشان میکند. وظیفه هر مرد یا زنی، تبدیل عقدۀ مادر به کهن الگوی مادر است. برای انجام این کار باید ویژگیهای واپسگرایانه، غرولند کردن و گلهگزاری را کنار گذاشت و آنها به احساس امنیت طبیعی در زندگی و قدرتِ به پایان رساندنِ آنچه آغار کردهایم، تبدیل کرد.
خواهر: نخستین نمونه واقعی از زنانگی که مرد در زندگیاش میبیند خواهرش است، البته به جز مادرِ واقعیاش که بیگمان حالتی آنچنان پیچیده و مهآلود دارد که بیشتر همانند اسطوره است تا واقعیت. خواهر پیشدرآمدی بر آنیماست و مرد را آماده ورود به دنیای آنیما میکند. ما در ساختار فرهنگی خود، رمز و راز رابطۀ بنی زن و مرد جوان را در سطح رابطۀ مرد و آنیما محدود میکنیم و از عمق کهنالگویی رابطۀ خواهر و برادر با تجاهل درمیگذریم.
آنیما: یونگ از آنیما با نام میانجی یا واسط بین شخصیت آگاهانۀ مرد و اعماق طبیعت او، یعنی ناخودآگاه جمعی یاد میکند. جانسون معتقد است که مردانگی و زنانگی چیزی نیست مگر دو جنبۀ همان نیاز برای کامل شدن و تجربۀ روحانی وجد و خلسه و تمامیت. در زندگی هر مردی دو گنج بزرگ وجود دارد، همسرش و آنیمای درونش. این دو واقعیتی همارز دارند ولی به طرزی دهشتناک یکدیگر را تیره و تار میکنند. شرط ضروری برای تمیز و تشخیص این دو نیروی پرقدرت در زندگی مرد، داشتن رابطهای بیرونی و برخورداری از معنای درونی است.(جانسون در ادامه با نَقل یک افسانه آفریقایی سعی میکند مفهوم مادر، عقدۀ مادر، کهنالگوی مادر، و آنیما را یکجا به تصویر بکشد.)
همسر: پس از تلاش برای فهم بزرگی و شکوه شگفتآور آنیما، چه آرامشبخش است یافتن زنی انسانی و واقعی. دکتر بنیصدر مینویسد: مرد باید به این درک برسد که همسرش یک موجود انسانی یکتا با تمام محدودیتها و تواناییهای خود است. موجودی که وظیفهاش به هیچ وجه حمل آنیمای رشدنیافته و ناخودآگاه مرد نیست. فرهنگهای سنتی شکلها و ساختارهایی سخت و انعطافناپذیر بر رابطه با همسر دیکته میکنند تا از این طریق آن را حفظ کنند، چرا که دریافتهاند که رابطه زن و شوهر تاب تحمل پیچیدگیهای مربوط به آن را ندارد.
دختر: مراقبت، امنیت، پرورش و تشرف به دنیای بزرگسالان، هدایای پدر به دخترش است. دختر خوشبخت دختری است که حس امنیت و اطمینان را به عنوان هدیۀ پدرش با خود به سالهای بزرگسالی میبرد.
سوفیا: نیمه زنانۀ خرد الهی.
هتایرا: جانسون هتایرا را آن جنبهای از زنان میداند که باعث میشود همنشین و جفتی روشنفکر برای مرد شود. جنبهای که به زن شکوه و زیبایی میدهد. بُعدی که سبب میشود زن سرچشمۀ الهامات مرد باشد. معمولاً این زنان با روسپیها و هرزهها اشتباه گرفته میشوند. معادل دقیق آن در یونان باستان (هتایرا) و در ژاپن باستان (گیشا) وجود دارد. این مفهوم در غرب (و همچنین ایران) معادلی ندارد. ما با نادیده گرفتن ویژگیهای هتایرایی، از یکی از گرانبهاترین ارزشهای زنانه که برای مرد ناشناخته است، بیبهره میمانیم.
دوستی (friendship): برای شکلگیری دوستی بین مرد با زن لازم است ابتدا رابطۀ مرد با زنانگیاش به پختگی رسیده باشد. وگرنه مرد بیگمان دچار یکی از همان روشهای بسیار ابتداییِ مراوده با یک زن میشود و به راحتی میتوان ثابت کرد که این یکی از همان تبادلهای ابتدایی است که در قالب دوستی تغییر چهره داده است.
روابط هومواروتیک: مفهوم واژه هومواروتیک یعنی جدای از آمیزش جنسی. توانایی هومواروتیک در مرد عبارتست از هنر برقرار کردن ارتباط با قطب زنانۀ یک مرد دیگر. ویژگی اصلی این رابطه شکلگیری صمیمیتی است که مبتنی بر روابط جنسی نیست. (در فرهنگ ایرانی از اصطلاح "یار جانی" در این مفهوم استفاده میشود). دکتر بنیصدر توضیح میدهد که: جوامع پدرسالار و سرمایهسالار از این موهبت محروماند زیرا اصل رقابت در آنها حاکم است نه رفاقت.
در فصل دوم
آلودگیهای عناصر زنانه تشریح شده است:
آلودگیهای مادر:
با عقدۀ مادر: هر مردی این آلودگی را تجربه کرده است. نتیجۀ این آلودگی سرزنش کردن مادر واقعی به علت وجود کشمکشی درونی به سبب جنگ با اژدهای اسطورهای (نبرد عقدۀ مادر) است. مردِ دچارِ این آلودگی، در ابتدای نوجوانی جنگهای تند و زننده با مادرش خواهد داشت. در جوانی مادر خود را سرزنش میکند که در زندگی او دخالت میکند ولی یک دم پس از آن گله میکند که چرا فلان کار را برای او انجام نداده است. جوان نمیتواند نسبت به مادر خود (یا دنیای مادرانه یا هرچه که این معنی را برای او برساند) روشی مؤدبانه و متمدنانه در پیش گیرد، مگر آنکه پیش از آن در نبرد عقدۀ مادر پیروز شده باشد.
در صورتی که مرد عقدۀ مادر خود را در مرحلۀ ego-world شکست ندهد، در ورود به مرحلۀ ego-self دچار مشکل خواهد شد و اگر این وظیفۀ ناتمام با گذار از 45 سالگی تداخل کند، نتیجۀ آن گیجی و آشفتگی تقریباً حل نشدنی خواهد بود. با کهنالگوی مادر: اگر فرد مادر خودش را با کهنالگوی مادر در هم آمیزد، یعنی آن وجود انسانی ویژه را با بخشایش و سخاوت طبیعت و با شاخ فراوانی اشتباه بگیرد، سوال اساسی او در هر رویدادی این است: "اگر مادر بود چه میکرد؟" در واقع تصویر مادر، سنگ محک زندگی است. (مامانم اینجوری گفت، دستپخت مامانم اینجوری بود، مامانم نظرش این بود که...)
با آنیما: در صورتی که مرد با مادرِ انسانی خود رابطهای پر از رنج داشته باشد، آنیمای خود را با درخواستها و چشمداشتهای مادرش آلوده میکند و مُهر تصویر مادر نیز بر چشمداشتهای مرد از زندگی نقش خواهد بست. مردی که تشنۀ مادر است همه جا با مادرش روبرو خواهد بود: دانشگاه، محل کار و ...
مُهر و نشان ویژگیهای شخصیتی مادر بر همۀ تجربههای احساسی و زندگیبخشِ چنین مردی نقش خواهد بست.
با همسر: همسر چنین مردی اندوهگین و زیرسایۀ مادرشوهر خواهد بود. چنین مردی در همسرش به دنبال شکل جوانترِ مادرِ خود میگردد.
با دختر: آلودن مادر با دختر امری نادر است. در این حالت، مرد از دختر خواهد خواست که برای او مادری کند (در مواقع فوت یا غیبت همسرش). این کار صدور حکم مرگ دختر و نابودی کامل زنانگی اوست. دختر به ناچار نقش مادر را ایفا کرده و دست از زنانگی ویژۀ شخصی خود میکشد (ازدواج نمیکند).
با سوفیا: آلودن مادر با سوفیا یعنی قرار دادن مادر در جایگاه الهی. مادر ملاکِ خِرَد خواهد بود یا مصداق تنانیشدۀ همۀ خِرَدها. خطر فرمانروایی افکار، بینشها و سلیقههای مادرِ مرد بر زندگی او وجود دارد. خطرِ آشکار نشدنِ زنانگی وجود مرد یا بخش زنانۀ خودِ مرد محتمل است. چنین مردی به زنان نزدیکِ خود (همسر، دختر و ...) اجازۀ خلاقیت نمیدهد.
با دوستی: آمیختن مادر با دوستی بسیار شادیبخش است تنها به شرط آنکه مرد، کارِ آگاهانۀ بایسته را انجام داده و بتواند دوستی با یک زن را تاب بیاورد. در این حالت مادر و پسر باید هر دو خردمند و دانا باشند.
آلودگیهای عقدۀ مادر:
با کهنالگوی مادر: در صورت آمیختن عقدۀ مادر با کهنالگوی مادر، هستۀ مرکزی نیروی حیاتی مرد آسیب دیده یا جلوی جریان آن گرفته میشود. چنین مردی دائم گله میکند که زندگی چیزی به او نداده است یا چیزهایی دارد خوب نیستند و همه چیز بر ضد آنهاست. چنین مردی بیشتر مایل به شکست است تا پیروزی.
با آنیما: اگر مردی این ویژگی عقدۀ مادرش را که میخواهد هر صدایی را خفه یا هر بخشی را از زندگی محروم کند، روی آنیمای خویش فرافکن کند، زندگانی او تهی از آفرینندگی و درخشش و روشنی خواهد بود. این مرد برای آزادی باید از نبرد عقدۀ مادر پیروز بیرون بیاید، با اژدها بجنگد و دوشیزۀ زیبارو را رهایی بخشد.
با همسر: همسر چنین مردی هیچ کاری را نمیتواند درست انجام دهد. در هر حرکتی با بازدارندهای روبرو میشود و ناچار است با بدبینیِ خردکنندۀ شوهرش و با ویرانگری طبیعتِ واپسگرایانۀ او بجنگد. تا مرد بر عقدۀ مادر پیروز نشود اوضاع به منوال خواهد بود.
با دختر: چنین آلودگی کمتر پیش میآید. در صورت وقوع این آلودگی دختر در حالی وارد بزرگسالی میشود که شانههایش زیر بار سنگین بیاعتمادی و ترسهای پدرش خم شده است. چنین پدری بر نگرش فرزندان نسبت به خودشان و دنیایی که در آن زندگی میکنند، اثری همهجانبه میگذارد. و آنها نیز همین تیرگی و آلودگی را به فرزندان خود منتقل میکنند (زنجیرۀ آلودهسازی).
با سوفیا: مردِ دارای عقدۀ مادرِ حلنشده، دسترسی ناچیزی به سوفیا دارد.
با دوستی: دوستی با زنان برای مردی که عقدۀ مادرش حل نشده امکانپذیر نیست.
آلودگیهای کهنالگوی مادر:
با آنیما: مرد همواره از آنیما میخواهد که نقش کهنالگوی مادر را برای او ایفا کند. آنیما در بهترین حالت حلقۀ پیوند بین شخصیت فرد و لایههای عمیق ناخودآگاه جمعی است. مریم باکره که حامل والای کهنالگوی مادر (مادر روحانی) است، در عین حال نشانۀ زیبایی و شکوه زنی جوان یعنی آنیما نیز هست. شاید این ترکیب چندان ناخجسته نباشد ولی اگر مرد این دو را روی هم نیندازد، بهتر میتواند به هردو، یعنی هم به آنیما و هم به کهنالگوی مادر خدمت کند.
با همسر: تحمیل کهنالگوی مادر بر همسر بسیار رایج است. باری گران بر دوش زن خواهد بود اگر شوهرش از او بخواهد حامل بخشایش خداوندی باشد.
با دوستی: بسیار ارزشمند است اما به شرطی که فرد نسبت به هر دو سطح تبادلی (کهنالگوی مادر و دوستی) که در جریان است، آگاه و هشیار باشد.
آلودگیهای آنیما:
با همسر: پس از سپری شدن ماه عسل، فرایند واقعگرایانۀ کشف این مسأله برای مرد شروع میشود که همسرش آنیمای او نیست. کشف این نکته میتواند آغاز یک رابطه باشد. در واقع مرد ممکن است دریابد که هرچه در گذشته جریان داشته فرافکنی بوده است. آلودگی همسر و آنیما لغزشی متداول است (من آدمم نه چیزی که خواستههای تو توش متجلی شه!). جنبشهای آزدیخواهی زنان، در واقع طغیانی علیه این آلودگی بوده است.
با دختر: ترکیب آنیما و دختر آنچنان قابلیت انفجار دارد که تا چندی پیش حتی سخن گفتن از آن تابو محسوب میشد. علت آنکه باید از این آلودگی اجتناب شود آن است که مرد معمولاً آنیمای خود را روی حوزۀ جنسی خود میاندازد و لذا توجه آنیمایی پدر به دختر میتواند دختر را نابود کند. نتیجه چنین آلودگی تجاوز و آزار جسمی و روحی دختر در دوران کودکی و یا کشیده شدن دختر به راه زنای با محارم است.
با سوفیا: به هم آمیختن آنیما و سوفیا شاید امری درست و مشروع باشد اما اگر مرد وضوح بیشتری نسبت به تمایز این دو سطح داشته باشد نتیجه بهتری به دست خواهد آمد. آسیب ناشی از این آلودگی آن است که به علت آنکه سوفیا ایزدبانویی باکره است، همنشینی با او مرد را ناگزیر میکند ابعاد شخصی را از زندگی خود کنار بگذارد. البته این آلودگی کمتر اتفاق میافتد زیرا کمتر مردی را میتوان پیدا کرد که به نوعی از رابطه با عناصر روحانی دست یافته باشد.
با دوستی: اگر مرد جنبههای زنانه درونیاش را به روشنی از هم جدا و طبقهبندی نکرده باشد، با وارد کردن انیمای خود به ارتباط دوستانهاش با یک زن، آن را به معاشقه تبدیل کرده و امکان دوستی با او را از بین میبرد.
آلودگیهای همسر:
با دختر: این آلودگی به اندازۀ آلودن آنیما و دختر وحشتناک است اما راحتتر پیش میآید و لذا وضع بدفرجامتر است. این آلودگی متلاشی شدن و نابودی انسانها را در پی خواهد داشت.
با سوفیا: به هم آمیختن همسر و سوفیا کمتر رخ میدهد و در صورت رخ دادن نوعی همکاری به بار میآورد. نمونههای آن ویل و امیلی دورانت (نویسندگان شاهکار تاریخ تمدن) و پیر و ماری کوری (کاشفان رادیوم) بودهاند. امید است آنها از روی هم انداختن همسر و سوفیا پرهیز کرده و توانسته باشند همسر خود را در جایگاه یک انسان با همۀ کمبودها و تواناییهایش ببینند نه تنانیشدۀ خرد الهی.
با دوستی: در این آمیختگی امکان پیدایش یک دوستی خلاقانه وجود دارد. برترین شکل دوستی میان زن و شوهر وقتی است که آنها بتوانند در مورد عواطفشان نسبت به شخصی دیگر با هم سخن بگویند.
آلودگیهای سوفیا: با دوستی: به رغم سطوح متفاوت این دو عنصر، آنها به قدری به هم ماننده هستند که از آمیختن آنها چیزی جز خوبی و نیکویی به دست نمیآید. اما بهتر است آگاه باشیم این تبادل ناشی از کدام یک از این عناصر است و کدام سطوح درگیرند. در این صورت هر دو طرف (زن و مرد) بهشت را لمس خواهند کرد.